۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

حکایت دو برادر که یکی مسافر کش بود و دیگری سردار سپاه

دو برادر یکی در سپاه خدمت کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی. باری پاسدار گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی. گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی که خردمندان گفته‌اند: نان ِ خود خوردن و نشستن به که با باتوم کمر مردمان شکستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر . . . به از دست بر سینه پیش امیر

مسافر کشی روز و شب تا سحر . . . به از نوکری پیش ِ بیدادگر

***

یکی همه عمر در کسوت «ایثارگران ِ انقلاب»، مستبدان را چماقداری کردی تا زن و فرزند را عیش و معاشی درخور فراهم کند. چون فرزندش برومند شد در طلب حقوق شهروندی به خیابان رفتی و از هم مسلکان ِ پدر چماق خوردی تا از مننژیت بمردی.

یکی بهر ِ نان و نوا در سپاه . . . همه فکر ِ سرکوب و آفند بود

دموکراسی و عدل می خواستی . .. . اگر فکر فردای فرزند بود


http://butimar.wordpress.comمنبع

۴ نظر:

ناشناس گفت...

عملة ظلم و تبه کاری مستبدین ، آنان که
کورکورانه بدنبال حاکمان عوام فریب جست
و خـیـز مـی کنند ، آنان که برای مـال اندوزی و جاه و مـقام نامـشروع از روی
نعـش کرامت انسانی می گذرند ،با فطـرت
هسـتی و آفـریـنش کـون و مکان بیگانـه اند.آنان غـافـلانی کوردلنـد ودرجـهــل مطلق بسرمیبرند.

ناشناس گفت...

عملة ظلم و تبه کاری مستبدین ، آنان که
کورکورانه بدنبال حاکمان عوام فریب جست
و خـیـز مـی کنند ، آنان که برای مـال اندوزی و جاه و مـقام نامـشروع از روی
نعـش کرامت انسانی می گذرند ،با فطـرت
هسـتی و آفـریـنش کـون و مکان بیگانـه اند.آنان غـافـلانی کوردلنـد ودرجـهــل مطلق بسرمیبرند.

امير گفت...

اصل شعر این است که

بدست آهک تفته کردن خمیر

این غلطی بود که در کتاب دبستان وجود داشت و به خاطر نقاشی آهنگری هم که همراهش بود همه ی ما فکر می کردیم وحی منزل است!

موفق باشید

ناشناس گفت...

مرگ بر فاشیسم اسلامی به رهبری علی چلاق