۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

مردم مو را از ماست می کشند! دشواری مونتاژ فیلم ها در سفرهای استانی احمدی نژاد

سفر احمدی نژاد به تبریز به یک نمایش شکست خورده تبدیل شد.علی رغم این که صدا و سیما و سایت های حامی دولت تیتر استقبال گرم در هوای سرد را زدند ولی موفق نشدند حضور کمرنگ مردم را انکار کنند.

عکسی که از افراد حاضر در ورزشگاه تختی تبریز انتشار یافته خود به خوبی نشان دهنده کل استقبال کنندگان از او در سراسر استان آذربایجان شرقی است. که البته اکثر آنها دانش آموزان مدارس بودند. جالب اینکه بسیاری از همین دانش اموزان که نمی دانستند برای چه منظوری به ورزشگاه آورده شده اند، هنگام خروج از ورزشگاه تیم تراکتور سازی را تشویق می کردند.

از جمله دروغ های صدا و سیما، در توجیه یک روز تاخیر سفر احمدی نژاد به تبریز یکی هم این بود که ایشان بخاطر بارندگی با 24 ساعت تاخیر وارد تبریز شده است. در حالیکه بارندگی تازه صبح روز ورود احمدی نژاد به تبریز شروع شد.اگر می خواستند راست بگویند و حرف دل مردم را بزنند باید می گفتند یک روز سفر را عقب انداختیم تا بتوانیم جمعیتی را برای استقبال از رئیس جمهور کودتاچی فراهم کنیم.

نکته دیگر نمای از بالای خیابان و نمای افقی فیلم برداری از ورزشگاه بود. تصویر احمدی نژاد در میان جمعیت با دید از بالا فیلم برداری شده بود . دلیل آن اینکه کل جمعیت همان تعداد بودند و فرصت کافی برای مونتاژ در عرض یک ساعت برای صدا و سیما فراهم نشده بود.

استقبال را طوری ترتیب داده بودند که یک عده از فرودگاه تا ورزشگاه بصورت حلقه ای دور ماشین حرکت کنند و سیما از آن فیلمبرداری کند. در تمام عکس های مسیر در خیابان های مختلف در ردیف اول استقبال کنندگان همان پرچمی توسط یک عده حمل می شود که چند ده متر پیش تر در دست یک عده دیگری بود.
يپك نت

نمک بر زخم یک ملت که می گوید: رای ما کو؟

دوست خوبم آهستان، فیلم کوتاهی از سخنان یک پیرزن را در وبلاگش گذاشته و باز هم معترضان را با ادبیات خاص خود نواخته است. در ابتدای این فیلم کوتاه به سبک روش های نخ نماشده صدا و سیما سعی شده اعتراضات را زاییده تحریکات شبکه های لس آنجلسی جلوه دهد و در ادامه هم پیرزنی می گوید که مملکت داشت آباد می شد ولی مخالفان دولت نگذاشتند!

من هیچ قضاوتی درباره محتوا و نحوه ساخت این فیلم نمی کنم، هرچند شباهت زیادی به شاهکارهای بیست و سی دارد. ولی دیدن این فیلم مرا به یاد خاطره ای از روز هفتم تیر امسال انداخت. آن روز برای شرکت در مراسم قانونی سالگرد شهید بهشتی به مسجد قبا رفتیم. تصورمان این بود که حداقل نفوذی های صهیونیست* که در پوشش لباس مقدس سپاه و بسیج و پلیس به مردم حمله می کنند، آن روز به یک مراسم قانونی حمله نخواهند کرد. نزدیکی های حسینیه ارشاد که رسیدیم و فریادهای مردم را زیر ضربه های باتوم شنیدیم، فهمیدیم که این نفوذی ها فقط مأموریت دارند بزنند، فرقی هم نمی کند که مراسم قانونی باشد، نماز جمعه باشد، مجلس ختم و چهلم باشد یا تظاهرات غیرقانونی باشد …

به دلیل قیافه و پوشش مذهبی مان توانستیم از چند حلقه نیروهای ضدشورش سپاه و بسیج عبور کنیم! ولی نیروهای اطراف مسجد مانع از پیشروی بیشتر ما شدند و سر کوچه منتهی به مسجد قبا متوقف شدیم. همان جا بود که شاهد بازداشت رضا عطاران و خیلی های دیگر بودیم. در آن اوضاع قمر در عقرب، از دو پیرزن محجبه ای که از ظواهر امر پیدا بود از مراسم بیرون آمده اند اوضاع درون مسجد قبا را جویا شدیم. این دو پیرزن بر خلاف پیرزنی که آهستان فیلمش را گذاشته، چادر سیاه به سر داشتند و حتی یک تار موی آنها هم پیدا نبود! از آنها پرسیدیم که آیا منبر آقای فاطمی نیا تمام شده یا نه؟ با دیدن قیافه و ظاهر ما کمی درنگ کردند. ترس و دلهره از چشمانشان پیدا بود. یکی از آنها پاسخ داد:« واسه چی می پرسین؟! … واسه چی باید جواب بدیم؟!» بعد از اصرارهای ما جواب دادند که سخنرانی آقای فاطمی نیا تمام شده و حضار هم وادار به ترک مسجد شده اند. بعد هم گفتند:«آخه قیافه شما شبیه بسیجی ها و لباس شخصی هاست. آدم می ترسه ازتون!»

بگذریم از پیرزن محجبه دیگری که در اثر ضربه های باتوم به سرش، دو مرد زیر بغلش را گرفته بودند و از اطراف حسینیه ارشاد دورش می کردند. پیرزن هم با مشت به سینه اش می زد و می گفت:«خون پسر شهیدم چه شد؟!»

آهستان عزیز! لابد پیرزن هشتاد و چند ساله مستند «ایاک و الدماء» را دیده ای که در اعتراضات روزهای پس از انتخابات شرکت کرده و همگام با انبوه معترضین حرکت می کند. از قیافه آن پیرزن کاملاً پیداست که نه فاحشه است، نه مزدور صهیونیسم بین الملل است، نه می تواند اتوبوس آتش بزند و نه … دوست ندارم پاسخ بدهی که اینها در برابر میلیون ها نفری که به احمدی نژاد رأی دادند هیچند. چون توانایی سرشماری دوستانت همان روز برایم ثابت شد که جمعیت چند هزار نفری میدان ولی عصر در عصر روز ۲۴ خرداد را چند میلیون نفر اعلام کردید. لابد آن روز را به یاد داری. همان روز که احمدی نژاد سید شد و شال سبز به گردن انداخت و اعلام کرد خاک پای همه سادات است! همان روز که دوستانت به لطف دوربین های تلویزیون، پوسترهایی را به جهانیان نشان دادند که روی آنها نوشته شده بود:« چشم اربابان معابد کور باد!»

آهستان عزیز! آن روزها که من از خطر دوپاره شدن ملت سخن می گفتم، پاسخم می دادید که میلیون ها نفر عاشق احمدی نژادند و چیزی به نام «خطر دوپاره گی» کشور را تهدید نمی کند. نمی دانم چرا در همین قم خودمان هم این «میلیون ها نفر» را نه در روز قدس و نه ۱۳ آبان ندیدیم؟! حال که مقامات مسؤول بعد از گذشت ۵ ماه نه تنها نتوانستند نخبگان و معترضان را قانع کنند بلکه هر روز بر ابهام ها و کینه ها و بغض ها افزودند، عاجزانه از شما دوست خوبم می خواهم که بیش از این توجیه گر بی تدبیری ها و نامردی ها نباشی و بیش از این نمک به زخم آسیب دیدگانی که تنها پناهشان خدا بوده و هست نپاشی
وبلاگ تورجان

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

نامه آيت الله پسنديده، برادر خمينی، به وی در تاريخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲( برادري كه خيانت برادر اعلام كرد )

ناله ها از هر سو به گوش می رسد و نفرينش به ارباب عمايم عالمی را گرفته است. براساس آنچه هر روز مشاهده می کنيم و آن چيزهايی که به گوش ما ميرسد و خودمان احيانا در جريان آن قرار می گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را میکنند.
آيا اين ناله ها را شما می شنويد؟ يا ماشاالله با حصاری که دور شما کشيده اند، شما هم حکايت آن چوپان را داريد که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشيدن ميش مورد علاقه اش بود و هيچ از جای نجنبيد تا لحظه ای که گرگ سراغ خودش آمد. اول ميش او را به پنجه ای دريد بعد هم خودش را...
روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدند و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذره ای گلایه نکردم، که روزگار جدمان پیش چشم بود.

روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح از رياست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بد عاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده اش برنمی آید به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین قصد دیگری دارند و می خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.
اما شما به جای گوش دادن به این حرفهای مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جا و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرات اعمال آن را نداشت.
روزی که دستور دادید همه صندوقها را به نام علی آقا خامنه ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد میدهد، گوش نکردید وحالا میبینید آنچه نباید میدیدید.
این همه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود میلرزم که مبادا قطره ای از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند، گوش به شیاطین دادید.
شما چگونه بر مسند ولایت مینشینید؟ به آدمهای بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی و صانعی و جلادانی مثل آن شیخ بدکاره گیلانی و موسوی تبریزی و دهها و دهها آدم خبیث و بد عهد را قدرت و مقام می دهید، آنوقت سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع بر حق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه نشین می کنید و مرجعیت را از آنها سلب می کنید، از آنها که خود با اشک و ناله های من بیست سال پیش حکم مرجعیت شما را امضا کردند و به شاه دادند تا از آزار و توهین به شما ممانعت شود.
شما خود بهتر از هر کسی می دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید .
آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می گذشتند و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن، شعایر دینی را محترم میداشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعایر دینی ارزشی قایلند. آنها میگویند اگر دین این است که اولیا جمهوری اسلامی اعمال می کنند بهتر است ما کافر باشیم و اصلا اسم مسلمان روی ما نباشد.
با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجزند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراحرف میزدم آنها از وضع ایران گریه می کردند و می گفتند در کشور ما سابق شیعه مقام و ارزشی داشت ولی حالا ما تا اسم تشیع را می آوریم، می گویند لابد مثل ایران.
آقای حاج آقا صدر به من می گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند امروز خیلی از ایران زده شده اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم.
بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمیها چه دست اندازیها به بیت المال مسلمین به اسم و جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده اند.
بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم.
بنده گمان دارم که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد ولی چون چند روزی است که حس می کنم هر لحظه ممکن است که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.
شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعیین می کنید پس چرا یکباره اسمش را نمی گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعیین کرد؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می بینید؟ شیخ علی منتظری را که به انداه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملا از منظرش هویداست ؟بله کدام معصوم را دیده اید؟
۱۴ قرن مردم تشخیص می دادند که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد.
حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را آیه العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها.
آن شیخ گیلانی جلاد آیت الله می شود و دسته دسته ثقه الاسلام و حجه الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می آید.
اسمش را هم گذاشته اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجرا کرده اید؟
خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.
من نیز دیر و زود می روم تنها وحشتم برای شماست.
خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
(۲۵شوال ۱۴۰۳ قمری-قم-مرتضی پسندیده)

خودداری استاد ‌حكیمی‌ از دریافت جایزه ‌جشنواره‌ فارابی به علت ناديده گرفتن كرامت انساني در ايران

استاد محمدرضا حكیمی، استاد و نویسنده برجسته و صاحب الحیاة با انتشار پیامی عدم حضور خود در جشنواره فارابی را اعلام كرد.

استاد محمدرضا حكیمی از طلاب قدیم مشهد و از تئوریسین های مكتب تفكیك است كه در مقابل تفكر فلسفی، بر تفكر بر مبنای قرآن و حدیث تاكید می كند.

وی صاحب آثار مهمی از جمله مجموعه 7 جلدی الحیاة است كه دین شناسی گسترده ای بر اساس قرآن و حدیث است.

اطمینان مرحوم دكتر شریعتی به وی تا آنجا بود كه وی اصلاح و انتشار كتابهایش را به او سپرد.

استاد حكیمی در اقتصاد اسلامی نیز كار كرده و از معتقدان به جنگ فقر و غناست كه طبعا از این موضع نسبت به بسیاری از اقداماتی كه در دولت های جمهوری اسلامی شده نیز منتقد است.

اخیرا در جشنواره فارابی (علوم انسانی) وی در كنار برخی اساتید دیگر برای خدمت 50 ساله به علوم انسانی مرد تجلیل قرار گرفته بود كه از دریافت جایزه خودداری و تلویحا از ضعف عدالت در حیات اقتصادی و كمبود حیثیت و كرامت و آزادی اجتماعی و سیاسی مردم در كشور انتقاد كرد.

در توضیح وی آمده است:

بسمه‌الحكیم
اطلاع یافتم كه به عنوان یكی از برگزیدگان جشنواره فارابی انتخاب شده‌ام. ضمن سپاسگزاری از اظهار لطف داوران، به استحضار می‌رساند كه اینجانب در جشنواره‌ها حضور نمی‌یابد. در جشنواره اخیر نیز حضور نیافته و جایزه‌ای دریافت نكرده است.

همانگونه كه پیش‌تر هم یادآور شده‌ام، بار دیگر تاكید می‌كنم كه تا هنگامی كه در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی ونامرئی بیداد می‌كند، برگزاری چنین جشنواره‌هایی، از نظر اینجانب در اولویت نیست.

در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت 50 ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در كتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از كرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟ نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسانها از حیثیت و كرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد كر منا بنی آدم).

آری، باید بكوشیم تا جامعه ما چنان نباشد كه درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در كوچه‌ها سرگردان است و دومی در كتابها»!

محمدرضا حكیمی

انجام تست هوش توسط محمود احمدي نژاد !

یه روز محموتي راه افتاد و رفت آمریکا. وضعیت اونجا رو که دید، توی دلش، جوری که بقیه متوجه نشن اون از آمریکا خوشش اومده، گفت: عجب پیشرفتی! عجب کشوری، چه رفاهی، چه نظمی، چه سیستم اداری منظمی، چه تشکیلاتی...

بعد رفت پیش اوباما و ازش پرسید: بابا دمتون گرم! شما چکار کردین که اینقدر پیشرفت کردین؟ البته مرگ بر آمریکا!

اوباما گفت: ببین! کارهای ما مثل کارهای شما هرتی پرتی نیست. ما وقتی می‌خوایم وزیر انتخاب کنیم، از همشون تست هوش می‌گیریم، باهوش‌ترین و به درد بخورترین اونها رو انتخاب می‌کنیم. نه هر ننه قمری را! الان برات تست می‌کنم حالشو ببری!

اوباما زنگ زد به هیلاری کلینتون گفت: هیلاری جان! عزیزم یه نوک پا بیا دفتر من، کارت دارم.

از اونجا که اوباما مثل چاوز نبود، هیلاری با آرامش و سر فرصت رفت پیش اوباما. نه اینکه هول کنه و آب دستشه بذاره زمین!

اوباما به هیلاری گفت: یه سوال ازت می‌پرسم، 30 ثانیه زمان داری که جواب بدی. «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرته، اما برادر و خواهرت نیست؟»

محموتي خودش هم هنگ کرد و توی جواب موند که یهو هیلاری گفت: خوب معلومه، خودمم دیگه!

محموتي کف کرد و سریع برگشت ايران و زنگ زد به « متكي» وزیر خارجه و گفت: آب دستته بذار زمین بیا اینجا کارت دارم!

وقتی متكي اومد کلی داد و هوار راه انداخت و حنجره پاره کرد که: خاک بر سرت. آخه این چه وضع مملکته. این چه وضع جهانه! مثلا تو وزیر امور خارجه‌ای! خجالت بکش. یه سوال ازت می‌پرسم، سه روز فرصت داری جواب بدی. وگرنه می‌فرستمت جایی که عرب نی انداخت.

بعد پرسید: «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما برادر و خواهرت نیست؟»

«متكي» عزا گرفت که عجب سوال خفنی. خلاصه رفت و هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید. یهو یادش افتاد بره پیش «ظريف» از نخبه‌های مزدور بدبخت استکباری کشورش که سال قبل بازنشسته‌اش کردن و از اون بپرسه. وقتی «ظريف» رو دید گفت: ای بدبخت غربزده، بگو ببینم: «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما خواهر و برادرت نیست؟»

ظريف سریع گفت: خوب معلومه، خودمم دیگه!

«متكي» کلی حال کرد و از ذوقش سریع رفت پیش محموتي و گفت: کجایی محموتي من که جواب رو پیدا کردم.

محموتي گفت: خوب بگو ببینم: «اون چه کسیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما خواهر و برادرت نیست؟»

وزیر خارجه گفت: خوب معلومه، اون «ظريفه» دیگه.
محموتي عصبانی شد و داد زد: نه احمق، نه گیج! اون هیلاری کلینتونه، هیلاری کلینتون!

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

این روزها دو آیت الله گرفتار بیماری شده اند. آیت الله محمد یزدی رئیس کنونی و حکومتی حوزه علمیه قم و عضو شورای نگهبان، که وقتی رئیس قوه قضائیه بود حمله به خانه آیت الله منتظری و سپس حمله به کوی دانشگاه در سال 1378 را ترتیب داد و با همین کارنامه جزء مقربان درگاه رهبری شد. و آیت الله بیات، که در دوران رهبری آیت الله خمینی حرفش چنان بروبرو داشت که جلوی آیت الله مهدوی کنی هم ایستاد. در آن دوران نایب رئیس مجلس بود.

آیت الله اول که سفت و سخت پشت احمدی نژاد ایستاده و از قدیم قدیم ها چشم دیدن موسوی را نداشته و یک پای کودتای 22 خرداد هم بوده، مدتی در صحنه نبود و حالا با ویلچر به صحنه بازگشته است. نگفته اند و ننوشته اند که چرا ویلچر نشین شده؟ اهل جبهه و جنگ نبوده که قطع نخاعی و یا جانباز شیمیائی باشد، باد بیت رهبری هم که در پرچمش است، بنابراین یا سکته ملیح کرده و یا نقرس گرفته و با این ویلچر در سمینار دادسرای دادگاه ویژه روحانیت که در قم برپا شده شرکت کرده است.

اما آیت الله بیات. از قدیم قدیم ها حامی میرحسین موسوی بود و یکی از مدافعان ادامه نخست وزیری او در زمان ریاست جمهوری علی خامنه ای. علی خامنه ای تا وقتی آقای خمینی زنده بود، عددی نبود که بتواند با امثال مهدی کروبی و آیت الله بیات شاخ به شاخ شود، اما کینه آن دوران را در دل داشت و به همین دلیل تا زیر پایش در مقام رهبری محکم شد و فرماندهان سپاه را جابجا کرد و طرفداران خودش را در راس سپاه گذاشت، تسویه حساب های قدیم و ندیم را شروع کرد. آیت الله بیات حذف شد و رفت به قم و بعد هم به زنجان. یعنی محل تولدش. در انتخابات 22 خرداد محکم پشت موسوی ایستاد و بعد از کودتای 22 خرداد نیز سینه اش را در برابر کودتاچی ها سپر کرد. بدنبال یک سکته غیر ملیح که او را تا آستانه مرگ برد، در بیمارستان بستری شد که همچنان هم بستری است. عیادت کنندگان او که شاید برخلاف انتظار کودتاچی ها زنده ماند، نمایندگان یک جنبش ملی و سراسری در کشورند، و استقبال کنندگان از شیخ محمدیزدی مگسان دور شیرینی قدرت!

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. سیب حوادث هنوز در آسمان ایران می چرخد و معلوم نیست سرانجام چه وقت و درکجا فرود خواهد آمد.








پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

حکایت دو برادر که یکی مسافر کش بود و دیگری سردار سپاه

دو برادر یکی در سپاه خدمت کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی. باری پاسدار گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی. گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی که خردمندان گفته‌اند: نان ِ خود خوردن و نشستن به که با باتوم کمر مردمان شکستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر . . . به از دست بر سینه پیش امیر

مسافر کشی روز و شب تا سحر . . . به از نوکری پیش ِ بیدادگر

***

یکی همه عمر در کسوت «ایثارگران ِ انقلاب»، مستبدان را چماقداری کردی تا زن و فرزند را عیش و معاشی درخور فراهم کند. چون فرزندش برومند شد در طلب حقوق شهروندی به خیابان رفتی و از هم مسلکان ِ پدر چماق خوردی تا از مننژیت بمردی.

یکی بهر ِ نان و نوا در سپاه . . . همه فکر ِ سرکوب و آفند بود

دموکراسی و عدل می خواستی . .. . اگر فکر فردای فرزند بود


http://butimar.wordpress.comمنبع

دعوت به همكاري

از تمام كساني كه قصد انتشار اخبار و مطالب تحليلي خود در اينترنت دارند دعوت به همكاري مي شود لطفا مطالب خود را به آدرس : petroali@yahoo.com ارسال نماييد.

کشف یک گوردسته جمعی در سنندج

به گزارش سایت "بیان" در سنندج یک گور دسته جمعی پیدا شده است. گفته می شود اجسادی که در این گور دفن شده اند مربوط به درگیری ها و سرکوب مردم سنندج در سوم اسفند سال ۱۳۷۷ است. در جریان آن سرکوب حدود هفتاد و هشت تن از کشته شدگان به بیمارستان پادگان لشگر ۲۸ پیاده سنندج منتقل و سپس به یکی از زمین‌های مسکونی تحت تملک مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور منتقل و در گورهای دسته جمعی دفن کردند. بعدها در آن محل یک ساختمان وابسته به اداره کل زندان‌های استان کردستان تأسیس شد.
سه سال پیش و در جریان مرمت بخش‌هایی از بیمارستان توحید سنندج نیز چندین قطعه استخوان که نشانه وجود یک گور دسته جمعی در محوطه این بیمارستان بود، کشف شد که بلافاصله با حضور نیروهای امنیتی عملیات خاکبرداری متوقف و کارگران پس از تهدید و ارعاب از منطقه اخراج شده بودند
.

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

کنسرسیومی بنام سپاه که روبروی مردم ایستاده!

هفته گذشته واگذاری شرکت مخابرات ایران به کنسرسیوم "توسعه اعتماد مبین" با پرداخت 20 درصد بهای معامله، یا مبلغ یک و نیم میلیارد دلار رسمیت یافت. رسانه‌ها فاش کردند که اکثریت سهام کنسرسیوم اعتماد مبین متعلق به سپاه پاسداران است، اما فرماندهان سپاه و مدیران کنسرسیوم بنا بر عادت و رویه دروغگویی این تعلق را تکذیب و حتی رسانه‌ها را به جو سازی متهم و به برخورد تهدید کردند. با اینحال روزنامه سرمایه با مراجعه به آگهی‌های ثبت و تغییرات شرکت‌ها مندرج در روزنامه رسمی کشور ترکیب سهامداران کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین را فاش کرد. براساس گزارش این روزنامه و همچنین روزنامه جهان اقتصاد شرکت‌های سرمایه‌گذاری "توسعه اعتماد" و "شهریار مهستان" و شرکت "گسترش الکترونیک مبین ایران" سهامداران کنسرسیوم اعتماد مبین هستند.
شرکت توسعه اعتماد در سال 83 با سرمایه یک‌ میلیون تومان به ثبت رسیده و در سال 84 سرمایه خود را به 4 میلیارد تومان افزایش داده است. هیات مدیره شرکت سرمایه گذاری توسعه اعتماد را "گروه بهمن"، "عصر بهمن"، "شاسی ساز ایران" و "ارزش آفرینان" تشکیل می‌دهند که 46 درصد از مالکیت گروه بهمن در اختیار بنیاد تعاون سپاه است که در زیرمجموعه‌های شرکت‌های پیش گفته نام این بنیاد سپاه مرتباً تکرار شده است.
شرکت‌«شهریار مهستان» نیز در سال 85 با سرمایه یک ‌میلیون تومانی به صورت شرکت سهامی عام در قالب یک شرکت هلدینگ تاسیس شده است. شرکت‌های صنایع معدنی شهابسنگ، بازرگانی طلائیه، حفیظ سامانه، ایران اطلس و دانایان پارس سهامداران این شرکت هستند و بر اساس ترکیب هیات مدیره که در مجمع اسفند ماه سال 86 انتخاب شده‌اند، نام بنیاد تعاون سپاه به عنوان مالک اصلی شرکت مشخص می‌شود.
سومین شرکت کنسرسیوم «توسعه اعتماد مبین»، شرکت گسترش الکترونیک مبین ایران است که در سال 86 با سرمایه یک میلیون تومانی تاسیس شده است. بر اساس مصوبه مجمع شرکت در سال 87، تمام اعضای هیات مدیره به نمایندگی از شرکت سرمایه گذاری تدبیر که از زیرمجموعه‌های ستاد اجرایی فرمان امام (ره) انتخاب شده اند. اینکه شرکت سرمایه گذاری تدبیر کیست و چیست و ستاد اجرایی فرمان امام کدام است و این کدام فرمان بوده که ستاد اجرای آن بصورت یک شرکت خصوصی اداره می‌شود ناروشن است.
رقیب شرکت اعتماد مبین در این معامله کنسرسیوم "مهر اقتصاد ایرانیان" است که تاریخچه و ترکیب ان نیز جالب است. این کنسرسیوم توسط "موسسه مالی و اعتباری مهر" راه اندازی شده است، موسسه‌ای که درسال ۱۳۷۲ با سرمایه 10 میلیون ریالی اهدایی علی خامنه‌ای آغاز به کار کرد. این موسسه که پیش از این با نام صندوق قرض‌الحسنه بسیجیان فعالیت می‌کرد زیر نظر بسیج اداره می‌شود. بنا به گزارشها شرکت‌های، «فولاد مبارکه»، «تراکتورسازی تبریز»، «داروسازی جابربن حیان»، «صدرا» و «ایرالکو» از جمله شرکت‌هایی هستند که بخشی از سهام آنها از سوی شرکت «مهر اقتصاد ایرانیان» خریداری شده ‌است. این شرکت قبلا یک و نیم درصد سهام مخابرات را در بورس خریده بود.
مدیر عامل سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایرانیان در گفتگویی نقدینگی این موسسه را بالغ بر 7 هزار و 500 میلیارد تومان اعلام کرد و گفت که این کنسرسیوم به تنهایی می توانست بلوک مدیریتی مخابرات را خریداری کند. یعنی سرمایه 1 میلیون تومانی یعنی 1000 دلاری اهدایی رهبر در عرض 15 سال به نزدیک 8 میلیارد دلار افزایش یافته است. احتمالا دلیل این معجزه اقتصادی آن بوده که 1000 دلار اولیه را "آقا" از جیب مردم پرداخته است. و حالا با همین نوع سرمایه‌هاست که هزینه بسیجیان و چماقدارانی که در خیابان‌ها چماق می‌زنند و بسوی مردم شلیک می‌کنند و پاداش آنها پرداخت می‌شود.
موسسه دیگری که در جریان فروش مخابرات نامش به میان آمد "شرکت پیشگامان یزد" است که از رقابت کنار گذاشته شد. این کنسرسیوم نیز متشکل از 12 شرکت به اصطلاح تعاونی و 3 شرکت سرمایه گذاری است. سید مصطفی سجادی مدیر روابط عمومی گروه پیشگامان کویر یزد در گفتگویی سرمایه ثبتی این گروه را 202 میلیارد تومان عنوان کرد که البته در مقایسه با نزدیک به 8000 میلیارد تومان موسسه متعلق به بسیج رقم ناچیزی به نظر می‌رسد. کنار گذاشتن این شرکت از روند خصوصی سازی موجب ورود سازمان بازرسی کل کشور از یک سو و مجلس از سوی دیگر به این معامله شده است. اما ورود این سازمان‌ها بیش از آنکه ناشی از نگرانی از سرنوشت بیت المال باشد به رقابت‌های اقتصادی و سیاسی میان این کنسرسیوم ها مربوط می‌شود. در واقع بازرسی کل کشور و مجلس به نفع یک سلسله کنسرسیوم‌ها و شرکت‌های انحصاری رقیب وارد این ماجرا شده‌‌اند تا سهمی را برای آنها در این معامله دست و پا کنند. تهدید شرکت پیشگامان یزد به شکایت و ادعای مطالبه خسارت 15 میلیارد تومانی و ورود سازمان بازرسی موجب شده است که سرداران امتیازاتی داده و حاضر شوند این شرکت‌ها را در بخشی از سهام مخابرات شریک کنند. در عین حال پشت نگرانی بازرسی و مجلس، نگرانی از تسلط کامل سپاه بر کل اقتصاد و درنتیجه کل فضای سیاسی نیز قرار دارد.
جالب اینجاست که مجموع سرمایه ثبت شده شرکت‌های تشکیل دهنده کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین کمتر از 10 میلیارد تومان اعلام شده است. سوال اینجاست که چگونه معامله 8 هزار میلیارد تومانی با چنین شرکتی منعقد شده است؟ و این شرکت این پول را از کجا آورده است؟ این در حالی است که در خبرها آمده است که بانک سینا در نظر دارد 10 درصد سهام توسعه اعتماد مبین را به بهای 150 میلیارد تومان خریداری کند. یعنی ارزش کل سهام این شرکت 1500 میلیارد تومان محاسبه شده است. تقلب و دستکاری در ارقام و سودها و گاوبندی و حقه بازی در سراپای این معامله و سیستم دیده می‌شود.

با واگذاری مخابرات ایران به کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین در واقع بزرگترین خصوصی سازی و معامله بورس تاریخ ایران انجام شد. این واگذاری و حواشی آن آینه تمام نمای اقتصاد و جامعه ایران در دوران احمدی نژاد و ماهیت نیروهایی است که به قدرت رسیده اند. در مورد این واگذاری یک سلسله نکات وجود دارد که بطور خلاصه بدانها می پردازیم:

- آنچه بنام خصوصی سازی مخابرات در ایران انجام شده در دنیا مشابهی ندارد. در هیچکدام از کشورهای سرمایه داری که بحث خصوصی سازی به میان آمده مسئله به شکل مثلا فروش شرکت مخابرات یک کشور به سرمایه داران خصوصی مطرح نبوده است، بلکه به شکل اجازه دادن به اپراتورهای خصوصی به فعالیت در کنار بخش دولتی انجام شده است. یعنی مالکیت خطوط و شبکه ها و تجهیزات در اختیار دولت است ولی شرکت های خصوصی می توانند با سرمایه گذاری خصوصی خود و اجاره خطوط از دولت بطور مستقل نیز خدمات مخابراتی ارائه دهند. این شیوه مبتنی بر یک سلسله دلایل و الزامات فنی، اقتصادی و سیاسی است که عملا خود را تحمیل می کند و فروش مخابرات یک کشور به بخش خصوصی را ناممکن می کند. اما نگرش غیرانتقادی به خصوصی سازی، مدیریت ناکارآمد و اشتهای سپاه پاسداران و فرماندهان نظامی و دولتی به بلعیدن همه سرمایه های متعلق به ملت و موقعیت متزلزل آنان، همه چیز حتی خصوصی سازی را نیز به شکلی افراطی و غیرکارشناسانه (حتی در چارچوب منافع خود حکومت) به انجام می رساند. دولتی که بقول آقای موسوی حتی در کرنش کردن به غرب هم افراطی است، در تقلید کورکورانه خصوصی سازی نیز افراطی تر از کسانی که خود مبتکر و تحمیل کننده این فکر بوده اند عمل می کند.

- در همه جای دنیا رسم بر آن است که قبل از هرگونه خصوصی سازی یک بحث ملی انجام شود و نظرات مردم و نمایندگان آنها مورد توجه قرار گیرد. گستره این بحث و میزان این توجه البته به تناسب قوا در هر کشور بستگی دارد. در این مورد اما در هر حال بویژه باید با کارکنان شرکت هایی که قرار است خصوصی شود و سازمان های سندیکایی آنها مشورت شود و از آنجا که پای اموال عمومی در میان است کارکنان این شرکت ها حق دارند در این مورد نظر بدهند و بر روند آن نظارت کنند. در ایران اصولا سندیکاهایی وجود ندارند و دولت دهم اجازه تشکیل آنها را نمی دهد که قرار باشد سندیکاها بر خصوصی سازی بخواهند نظارت کنند یا نکنند. بدلیل فقدان نهادهای مدنی نظارت کننده خصوصی سازی در ایران چنانکه می بینیم به شکل فروش کل مخابرات یک کشور به سرداران سپاه و سرمایه خصوصی آنان در می‌آید.

- خصوصی شدن رسمی مخابرات ایران به معنای خارج شدن آن از نظارت ملی و مجلس و نهادهای عمومی است و این یک ضربه دیگر به دموکراسی و اصل حاکمیت مردم است. مردم ایران در واقع بخشی از حاکمیت ملی خود را با واگذاری مخابرات به سپاه از دست دادند. یعنی امکان و توان نظارت بر بخشی از ثروت ملی و نحوه اداره ارتباط های خود در داخل و جهان. ولی این آغاز یک سلسه از تضادهای تازه نیز هست که معلوم نیست الزاما به تقویت کل نظم سرمایه داری و نیروهای حاکم در ایران منجر شود.

- با انجام این خصوصی سازی تنها 20 درصد از سهام مخابرات در اختیار دولت باقی می ماند. این سهم از یکسو برای آن است که دولت همچنان از بودجه عمومی و درآمد نفت و مالیات مردم برای مخابرات خرج کند تا سرمایه داران میلیاردر سپاهی همچنان سودهای بیشتری ببرند و از سوی دیگر هر جا اشکالی بوجود آمد به حساب 20 درصد سهم بخش دولتی در این شرکت گذاشته شود. در واقع نقش 20 درصد سهم بخش دولتی پذیرش مسئولیت و رفع موانع سودآوری شرکت است و نه چیزی بیش از آن.

- با آنکه رسانه ها اعلام کردند که کنسرسیوم خریدار مخابرات وابسته به سپاه پاسداران است، هم فرماندهان سپاه، هم مدیرعامل مخابرات و هم مدیران شرکت خریدار این وابستگی را تکذیب کردند. دروغگویی سران سپاه در این زمینه موقعیت ضعیف سپاه و تضادهای واگذاری مخابرات به شرکت های وابسته به سپاه را نشان می دهد. در واقع شتابی که سپاه پاسداران برای تسلط بر منابع ملی کشور دارد نشاندهنده آن است که فرماندهان سپاه به آینده خود اطمینان ندارند و می‌کوشند از یکسو با تقویت موقعیت اقتصادی، موقعیت سیاسی خود را بیشتر تحکیم کنند و از سوی دیگر در صورت از دست رفتن حاکمیت سیاسی، حاکمیت اقتصادی خود را نجات دهند. اما این کار در شرایطی انجام می شود که جامعه در برابر حاکمیت سیاسی و اقتصادی سپاه مقاومت می کند و به فعالیت های سپاه حساس شده است. در نتیجه آینده این تسلط مبهم شده است.

- خصوصی سازی مخابرات تضادهای موجود در جامعه و نظم سرمایه دارانه‌ای را که بر آن حاکم است تشدید خواهد کرد و با توجه به بنیادهای سرمایه سالارانه حکومت و جامعه ایران نمی‌تواند بر بی ثباتی کل رژیم تاثیر نگذارد. مالک مخابرات اکنون یک شرکت خصوصی است که دهها هزار کارمند و کارگر و تکنسین و متخصص برای آن کار می کنند. این شرکت دیگر یک شرکت دولتی نیست و کارمندان آن کارمند دولت با امتیازها و امنیت شغلی که داشته اند محسوب نمی شوند. آنها کارکنان بخش خصوصی هستند. مدیرعامل شرکت مخابرات به صراحت می گوید که از این پس کارکنان شرکت مخابرات تابع قوانین تجاری هستند. اما در هیچ کجای دنیا رابطه شرکتی با این شمار کارگر و کارمند نمی تواند بدون مقررات دست جمعی و حضور سندیکاها و شوراهای کارگری عملی شود. بنابراین قطعا و بزودی سندیکاهای کارکنان مخابرات شکل خواهد گرفت. جلوگیری دولت از شکلگیری چنین سندیکاهایی یعنی در واقع مداخله آن بسود سرداران و سرمایه دارانی که صاحب مخابرات شده اند. پذیرش خطر شکلگیری چنین سندیکاهایی نشان می دهد که دولت مجبور شده است طرح خصوصی کردن مخابرات را تحت تاثیر انقلاب سبز مردم ما به جلو بیاندازد. مطابق با طرح اولیه قرار بود ابتدا "بسیج کارگری" شکل گیرد تا بعنوان بازوی سپاه در واحدهای خصوصی و دولتی عمل کند و از این طریق جلوی حضور سندیکاها و نهادهای صنفی مستقل کارگری گرفته شود. اکنون که انقلاب سبز مردم ما طرح بسیج ده میلیونی و بیست میلیونی را به زباله دان انداخته است حکومت ناگزیر شده است شتاب کند. در واقع می توان گفت که برای حکومت نیز مسجل شده است که جلوگیری از شکل گیری سندیکاهای مستقل دیگر ناممکن است.

- خصوصی شدن شرکت مخابرات ضمنا مسئله سودآوری را در مرکز دلمشغولی های سرداران و سرمایه داران سپاهی و دولتی حاکم بر این شرکت قرار خواهد داد. در نتیجه مانند همه شرکت ها و واحدهایی که در دنیا خصوصی شده اند، مسئله فشار بر روی نیروی کار و تعدیل نیروی کار به مسئله اصلی سرمایه‌داران و صاحبان مخابرات تبدیل خواهد شد. میزان این فشار البته به تناسب نیروها بستگی دارد و میلیاردهایی که صاحب مخابرات شده اند خواهند کوشید تا این فشار را به حساب بودجه عمومی، یعنی از جیب خود مردم کاهش دهند. با اینحال زمینه گسترش مبارزه طبقاتی و قرار گرفتن آن بر بستر واقعی آن بیش از گذشته فراهم خواهد شد. نکته مهم دیگری که دراینجا مطرح است آنست که یک سر این مبارزه، مبارزه با نیروهای مسلح کشور خواهد بود، زیرا مردم آنها را بعنوان صاحبان فاجعه می شناسند و این از بدیع ترین اشکال مبارزه در ایران خواهد شد.

- خصوصی سازی مخابرات و خصوصی سازی دیگر واحدهای تولیدی و خدماتی که در پیش است در فضای ایدئولوژیک جامعه تاثیر خواهد گذاشت. این خصوصی سازی به قدرت ایدئولوژیک سرمایه داری چیزی بیش از آنچه الان بواسطه در دست داشتن کل حکومت در اختیار دارد نخواهد افزود، اما تضادهای ایدئولوژیک آن را تشدید خواهد کرد. مالکیت نیمه دولتی که به شکل تسلط سرمایه داران بر بخش دولتی درآمده عملا درک ایده سوسیالیسم را برای زحمتکشان دشوار کرده بود. تداوم خصوصی سازی ها و پیامدهای آن بتدریج سوسیالیسم و ضرورت آن را به یک اندیشه کاملا قابل درک تبدیل خواهد کرد. خواست و مطالبه ملی کردن و قرار گرفتن ثروت ملی زیر نظارت دولت ملی را مجددا طرح خواهد کرد و شرایط ایدئولوژیک مناسب تری را برای خواست سمتگیری سوسیالیستی بوجود خواهد آورد. در واقع ما وارد یک دوره جدید می شویم که وجه مشخصه آن هر چه تر روشن تر شدن گرایش های طبقاتی و شکل و چارچوب مشخص پیدا کردن آرمان سوسیالیستی است.

- خصوصی سازی مخابرات مسئله دموکراسی را نیز بر مبانی تازه ای طرح خواهد کرد. پیوند دموکراسی با نظارت و مالکیت از نو مطرح خواهد شد. مسئله شنود، پیام های امنیتی، قطع و وصل اس. ام. اس ها، اینترنت و سرعت آن همگی همکاری تنگاتنگی میان مالکان مخابرات و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی را ایجاب می کند. تصور اینکه با خصوصی شدن مالکیت ها دموکراسی بوجود خواهد آمد در بوته آزمایشی سخت قرار خواهد گرفت. فضای تازه ای برای آگاهی و افشاگری بوجود خواهد آمد. از هم اکنون باید با شناخت این تضادها و با تکیه بر آنها به روشنگری و آگاهی لازم دست زد.
منبع : پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

محاسبه ای دقیق تر درباره 5ر18 میلیارد دلار

کاملا درست است که یک تریلی نمی تواند ۲۵۰ تن را بار بزند. طبق اطلاعات ویکیپدیا یک تریلی می‌تواند دو تا کنتینر ۳۴ تن رو بکشد. ۴ تنهم وزن خود کنتینر است. پس نتیجه می گیریم که یک تریلی می‌تواند ۶۰ تن بار حمل کنه. یعنی‌ ۲۵۰ تن طلا ۴ تریلی لازم دارد. اما از نظر حجمی در ۱/۴ کانتینر جا می گیرد. شما به آن کامیونی که در فیلم نشان داده اند توجه نکنید، زیرا آن فیلم جنبه خبری دارد. وکیل ماجرا در همان فیلم راجع به کانتینر‌ها می گوید:''Korumali, Zirhli konteynirlar''

یعنی‌ کانتینر‌های محافظت شده و مقاوم!

دقت کنید! میگوید کانتینرها!

نکته مهم دیگه این است که میگوید من فکر می‌کنم اینطور باشد!

یعنی‌ خودش هم ندیده است.

او میگو ید ۲۰ تن طلا و ۷،۵ میلیارد دلار پول بود.

من فکر می‌کنم که ۲۰ تن طلا و ۱۷،۵ میلیارد دلار درست تر باشد. ۱۷،۵ و ۷،۵ به ترکی بسیار شبیه هم تلفظ می‌شود، یطی و انیتی.

ابعاد بسته اسکناس ۱۰۰ دلاری (۱۰۰۰۰ دلار) اینطوراست:

:6.62cm x 15.59cm x 1cm 103,39cm3

پس در هر متر مکعب می‌شود ۹۶ میلیون و ۷۲۰ هزار دلار را جا داد.

یعنی‌ ۱۷،۵ میلیارد دلار در ۱۸۱متر مکعب جا می‌شود. تقریبا حدود ۳ کانتینر ۴۰ فوت.( هر کانتینر۶۷متر مکعب جا داره)چیزی را که وکیل طرف ایرانی‌ از آن ۱۰۰% مطمئن است و سند این ۱۸،۵میلیارد دلارهست و ۶ کد رمز دارد.اگر در فیلم دقت کنید حتی می‌شود کدها را خواند. یکی از کدها این است C5FRT604823X.

او میگوید ۶ تا کد رمز هست و همینطور میگوید که این معنی را میدهد که ۶ تا محموله بود !

خبرنگار میپرسد: کدها را از کجا گرفتی‌ ؟

جواب میدهد که از بانک مرکزی ترکیه گرفته ام.

خلاصه مطلب این که تعداد کامیون‌ها و اینکه دلار‌ها چقدر و طلاها چه مقدار است؟ یک بحث انحرافی است. مهمترین مطلبی که در این فیلم هست اینست که ۶ محموله با ۶ کد رمزداردر بانک مرکزی ترکیه وجود دارد که ارزش آن ۱۸،۵ میلیارد دلاراست.

در زیر جواب حرفهای احمدی‌نژاد را هم سعی‌ می کنم بدهم :

- میدونین ۱۸.۵ میلیارد دلار چه حجمی داری؟

جواب: ۱۸،۵میلیارد دلار می‌شود ۱۹۱ مکعب، ۳ کانتینر یا ۲ تریلی.
-
گفتند ۸،۵ میلیارد دلار طلا، چند تن طلا می‌شه؟ چند تا تریلی می‌شود؟ آیا می‌شه ۲۰ - ۳۰ تا تریلی وارد ترکیه بشه و کسی‌ متوجه نشود !"

جواب: ۲۵۰ تن طلا می‌شود ۸ کنتینر و 7 کنتینر می شود ۴ تریلی! که با ۲۰-۳۰ تا تریلی خیلی‌ فاصله دارد !

- آیا ۱۰ میلیارد دلار، یه بسته دلار چه قدر هست؟ اینها رو کنار هم بذارین ببینین چند تا تریلی می‌شه ؟

جواب- هر بسته دلار ۱۰۴ سانتیمتر مکعب دارد، ۱۰ میلیارد دلار می‌شود حدود ۱۰۴ مترمکعب. یعنی‌ ۱ تریلی که ۲ تا کانتینر داره!

به نظر من خبرنگار باید راجع به ۶ تا محموله که کدهای رمزدار دارد و سندش را هم در فیلم نشان داده اند سئوال می‌‌کرد. دراین صورت احمدی نژاد نمیتوانست سفسطه بازی کند و عدد‌ها را با هم مخلوط کرده و همه را گول بزند! در ضمن اسم واقعی من آیدین است و هدفم روشن شدن واقعیت و دفاع از روشنگری پیک نت.

با تشکر فراوان- آیدین