۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

گزارش 6 صحنه از تظاهرات قم و شرح عکس های آن






سلام- عکس ها، فیلم ها و گزارش ها از حضور پرشمار مردم در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری را به وفور مردم با موبایل ها گرفته اند. من بیشتر به دنبال حواشی این مراسم بودم.

عکسی برایتان فرستاده ام که مربوط است به چند نفر امنیتی که در بالای بام یکی از خانه های مجاور بیت آیت الله منتظری ایستاده اند. از بالا وقایع را می دیدند، تصمیم گیری می کردند و برای اجرا از طریق بی سیم به افرادشان در میان مردم منتقل می کردند. عکس را از فاصله 500 متری گرفته ام.

بعد از خاتمه تشییع جنازه و متفرق کردن مردم، جمعیتی در دفاع از خامنه ای و دولت کودتا به راه انداختند که مضحکه خاص و عام شد. تعدادشان حتی به 50 نفر هم نمی رسید. از جلوی خانه آقای منتظری شروع کردند به شعار دادن به نفع خامنه ای و سپس شروع به حرکت در خیابان صفائیه کردند. عکسی از آنها که با موتورسیکلت مانور میدادند را هم فرستادم. ماشین ها به بهانه عبور از خیابان و کنار رفتن موتوری ها بوق می زدند و نهضت بوق بعد از ظهر دیروز در قم شروع شد. عده ای هم در جهت مخالف آنها حرکت می کردند و با پوزخند جوابشان را می دادند.

لیدر اصلی این دار و دسته، فردی است که در عکس، در ردیف جلو یک پرچم سبز رنگ را روی شانه اش گذاشته و با سر آنرا نگه داشته است.

نمایش آنقدر مضحک و تعداد آنقدر کم بود که بعد از 5 دقیقه از یک محلی تماس گرفته شد و دستور جمع شدن این بساط بلافاصله صادر شد. این هم از وسعت کفن پوشان قم!



گزارش 1

بعد از مراسم که به صورت رسمی در ساعت 12:40 پایان یافت، نیروی انتظامی و نیروهای ضدشورش با زبان بسیار نرم با مردم صحبت کرده و از آنها می خواستند که محل را ترک کنند. حتی از بلندگوها التماس می کردند که مردم محل را ترک کنند. جمعیت به قدری زیاد بود که حتی جرات مقابله با آن به سرشان نمی زد. بعد از اینکه تعداد مردم به مقداری کاهش یافت که از لحاظ قدرت برتری پیدا می کردند، اینبار با زور مردم را هل می دادند و آنها را برای ترک محل مجبور می کردند. لحن صحبت کردن آنها نیز تغییر کرد. این روند تا 15 دقیقه ادامه یافت و اینجا بود که به همین دلایل اولین درگیری بین مردم و نیروهای انتظامی شروع شد.



گزارش 2

تا حدود ساعت 1 بعد از شب هنوز هم مردم در جلوی بیت آیت الله منتظری حضور داشتند و شعار می دادند. مهدی کروبی در همین لحظات وارد بیت شد. نیروهای انتظامی مجددا دخالت کرد و به ضرب و شتم مردم پرداخت.



گزارش 3

دستور تیر نداشتند. برای شکار یک سوژه دستور از این قرار بوده که افراد فعال را به یک طریقی مثل رنگ یا حتی زخمی کردن فرد مورد نظر با مشت و حتی چاقو نشانه دار کنند تا بعدا او را در کوچه های فرعی دستگیر کنند.



گزارش 4

کنترل رسمی نیروهای نظامی و انتظامی به طور کامل به نیروهای منتقل شده از تهران واگذار شده بوده است. نیروهای انتظامی متعلق به شهر قم فقط وظیفه اجرا را داشته اند، حتی در رده های بالا مثل سرهنگ. از این بین فقط سرتیپ رحیمی خورشید وند (فرمانده انتظامی استان قم) نقش انتقال دهنده را بر عهده داشته است.



گزارش 5

در همین روز، پسر علی نیکان قمی (فرماندار قم) تصادف شدیدی کرد که برخی این تصادف را اتفاقی نمی دانند.



گزارش 6

در میانه ی مراسم، یک ماشین با بلندگوی دولتی از میان جمعیت رد می شد، شعارشان فقط لا اله الاالله بود و الله اکبر. مردم چند بار با آن ماشین تکرار کردند ولی شعار آن فرد در پشت بلندگو تغییری نمی کرد و جهت سیاسی و مسائل روز به خود نمی گرفت. مردم هم بلافاصله از آن ماشین فاصله گرفتند و آن ماشین دمش را گذاشت روی کولش و رفت.

در داخل حرم هم در همان اوایل مراسم، یک فرد را پشت میکروفون آورده بودند و او هم تسلیت نامه ی علی خامنه ای را می خواند با کمال حوصله و صبر. صدای بلندگو بشدت بالا بود، طوری که هیچ کس صدای اعتراض مردم را در بیرون حرم نمی شنید. یک سیستم صوتی سفارشی در حرم درست کرده بودند که به حدود 45 بلندگو وصل بود. خلاصه همه می دانستند که این تسلیت نامه خواندن برای چیست. البته من درست متوجه نشدم که تسلیت را می خواند و یا وصیت نامه آقای خامنه ای را می خواند. نهایتا کار به جایی رسید که همه آن 50-40 هزار نفری که در داخل حرم بودند یک صدا آن فرد را "هو" کردند و کلا این نقشه هم نقش بر آب شد و بلندگو را خاموش کردند و داخل و خارج حرم شعارها یکصدا و هماهنگ شد.

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

سفر و مصاحبه خبری احمدی نژاد در دانمارک دروغ بزرگترین ارزش اخلاقی در دولت و رئیس کابینه کودتا

احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور ایران، در پایان اجلاس "آلودگی هوا" در پایتخت دانمارک شرکت کرد. مهم ترین بخش سخنرانی او اشاره ای بود که برای مصالحه اتمی با امریکا کرد. او گفت که مطابق قرار داد ژنو می خواستیم اورانیوم 5ر3 در صدی را بدهیم و 20 درصدی را بگیریم. این دستی بود که ما به سوی امریکا دراز کردیم. می خواستیم تآمل کنیم اما آنها تقابل کردند.

معنای ساده این حرف آنست که آن قرار داد را می توان اجرا کرد به این شرط که امریکا با دولت ایشان وارد مذاکره و زد و بند شود!

وی سپس در یک کنفرانس خبری شرکت کرد و ابتدا شرحی در باره آلودگی هوا و نقش اروپا و امریکا در آن گفت که برای همه اروپائی ها و امریکائی ها و حتی در دیگر کشورها اظهر من الشمس است.

خبرنگاری نبود که از ایشان در آنجا سئوال کند: این همه نارنجک گاز خردل و فلفل و اشک آوری که در 6 ماه گذشته در ایران و بویژه در تهران مصرف کردید تا مردم معترض به تقلب و کودتای انتخایاتی را به خانه هایشان برگردانید، هوای ایران و تهران را آلوده تر نکرد؟

احمدی نژاد در بخش های دیگر مصاحبه خود اشاره به مناسبات امریکا با رژیم شاه، کودتای 28 مرداد و .... کرد. و همه اینها را گفت که درباره اصل موضوع سخنی نگوید، یعنی تحمیلی بودن ریاست جمهوری خود وی. اما، علیرغم همه مسائلی که در این ارتباط و بویژه نقش مخرف اسرائیل در منطقه مطرح کرد، خبرنگاران حاضر در جلسه سئوالات خود را پیرامون اوضاع روز ایران مطرح کردند.

احمدی نژاد گفت:

«همانطور كه می دانید كنار گذاشتن ارزش‌های اخلاقی از مناسبات اجتماعی و سیاسی خسارت‌های سنگینی را بر جامعه بشری وارد كرده است. منفعت طلبی های بی پایان و قربانی كردن اخلاق و ارزش‌های انسانی به پای منافع مادی حل مشكلات جهانی را ناممكن نموده است.»

ما یقین داریم که اکثریت نزدیک به مطلق مردم ایران وقتی این سخنان را بشنوند حداقل در دل خودشان ناسزا گفته و می پرسند: ارزش های اخلاقی باعث شد این جنایات 6 ماهه در زندان و خیابان روی دهد؟ ارزش های اخلاقی اجازه تقلب و کودتا را داد؟ ارزش های اخلاقی اجازه داد که فردی مثل "مرتضوی" که متهم به انواع جنایات در طول سالهای گذشته و بویژه در دوران پس از انتخابات بوده، با حکم جنابعالی سرپرست مبارزه با قاچاق ارز و کالا شود تا از پیگرد قانونی جنایاتی که کرده در امام باشد؟

احمدی نژاد در ادامه گفت:

«شما می دانید كه 30 سال قبل در ایران یك دولت دیكتاتوری كامل حاكم بود. یك نظام سلطنتی موروثی كه در آن مردم حق انتخاب نداشتند؛ خفقان سنگینی در ایران حاكم بود و مردم تحت فشار سنگین بودند؛ آن دولت به نمایندگی از آمریكا و برخی كشورهای غربی انرژی منطقه را به صورت ارزان در اختیار قرار میداد .

ملت ایران انقلاب كردند و حق انتخاب و آزادی و جمهوری را به دست آوردند. مردم ما را به جرم آزادیخواهی مورد فشار قرار دادند و یك‌طرفه ما را تحریم كردند. »

شک نمی توان داشت که مردم ایران یکصد او را بزرگترین دروغگو صدا کرده و می پرسند: آنچه اکنون در ایران حاکم کرده اید، جز آنست که مردم در سال 57 علیه آن انقلاب کردند؟

احمدی نژاد در ادامه گفت:



«آمریكا هم اكنون در اروپا زندان مخفی دارد، اما همه زندانیان ما در قوه قضاییه پرونده دارند و آیین دادرسی درباره آنان اعمال میشود؛ وكیل دارند و از مرخصی استفاده میكنند و امكانات ارتباطی در اختیارشان است. البته ما دوست نداریم حتی یك نفر هم زندانی شود ولی بالاخره در هر كشوری قانون است. در كشور شما اگر كسی تخلف كند چه می كنید؟ قاضی رسیدگی میكند. در كشور ما هم قاضی هست و دستگاه قضایی ما بسیار مستقل است و آیین دادرسی بسیار دقیقی دارد مهم این است كه به كسی ظلم نشود. ما فكر میكنیم اظهار نظرهایی كه میشود تحت تاثیر مسایل سیاسی است. »



این شیوه دروغگوئی تنها کار رئیس تبلیغات هیتلر "گوبلز" بود که درچشم مردم آلمان نگاه می کرد و دروغ می گفت. حتی در لحظه ای که متفقین به پشت دروازه های برلین رسیده بودند او همچنان به مردم آلمان از فتوحات لحظه به لحظه در جبهه های شرق و غرب خبر می داد.

بخش دیگری از سخنان او را در پاسخ به سئوالات خبرنگاران بخوانید:



«ما 30 سال است كه انقلاب كرده‌ایم و 30 انتخابات آزاد داشته‌ایم. این دوستانی كه رقیب من در انتخابات بودند با همین سیستم انتخابات قبلا سر كار آمده‌اند. چطور میشود سیستم انتخابات را زیر سئوال برد. نمی شود وقتی رای نیاوردیم انتخابات را زیر سئوال ببریم؟

در آلمان هم 40 درصد در انتخابات شركت كردند. چطور دولت آلمان مشروعیت دارد؟ در حالی كه كمتر از نصف مردم در انتخابات شركت كردند. بنده كه اینجا نشسته‌ام بیش از نیمی از رای كل واجدان شرایط رای دادن را آورده‌ام .دموكراسی كجاست؟ ایران یا آلمان؟

بسیاری از كشورها دیكتاتوری هستند اما دولت‌های اروپایی با آن‌ها رابطه خوبی دارند پس مشكل دموكراسی و آزادی نیست.»



چهره مبهوت منوچهر متکی که خوب میداند چه روی داده است و یادداشت گذاری و یاداشت برداری رحیم مشائی در کنار احمدی نژاد که نقش هدایت کننده احمدی نژاد را برعهده داشت، چنان دیدنی است که ما عکس آن را منتشر می کنیم. احمدی نژاد مدعی 24 میلیون رای مردمی است که درانتخابات 22 خرداد شرکت کردند. 6 ماه از انتخابات می گذرد و علیرغم سنگنین ترین هجوم تبلیغاتی صدا و سیما به جامعه، از او در سه سفر اصفهان و تبریز و مشهد 10 هزار نفر هم استقبال نکرده اند. و تازه این 10 هزار نفر، حتی اگر آن را دو برابر هم فرض کنیم عمدتا کارمندان دولت و شاگردان مدارس بوده اند که با بخشنامه دولتی به استقبال ایشان اعزام شده اند و بقیه آنها نیز بسیج و سپاه در لباس شخصی. چنین فردی مجسمه دمکراسی است؟ و منتخب مردم؟

به بخش دیگری از فرازهای کنفرانس خبری احمدی نژاد برگردیم که گفت:



«از روزی كه ما را تحریم كرده‌اند حجم تجارت خارجی ما به سرعت افزایش یافته است و همین طور سرمایه‌گذاریهای ما. زمانی كه انقلاب اسلامی دولت را از حكومت دیكتاتوری وابسته به غرب تحویل گرفت 95 درصد مردم كشورمان در فقر كامل بود. یك جنگ هشت ساله را پشت سر گذاشته‌ایم و امروز شرایط ما بسیار بهتر از گذشته است »

صرفنظر از جنایاتی که آن رژیم کرد و وابستگی تام و تمامی که به امریکا و انگلیس داشت، واقعا در سال انقلاب 95 در صد مردم ایران در فقر کامل بودند؟ مردم علیه خودکامگی به میدان نیآمدند؟

شنا روی امواج دروغ سرانجام سر شناگر را به صخره ای خواهد کوبید که از تن خارای مردم یک کشور شکل می گیرد و این صخره درایران بنام جنبش سبز شکل گرفته است.
منبع : پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

مردم مو را از ماست می کشند! دشواری مونتاژ فیلم ها در سفرهای استانی احمدی نژاد

سفر احمدی نژاد به تبریز به یک نمایش شکست خورده تبدیل شد.علی رغم این که صدا و سیما و سایت های حامی دولت تیتر استقبال گرم در هوای سرد را زدند ولی موفق نشدند حضور کمرنگ مردم را انکار کنند.

عکسی که از افراد حاضر در ورزشگاه تختی تبریز انتشار یافته خود به خوبی نشان دهنده کل استقبال کنندگان از او در سراسر استان آذربایجان شرقی است. که البته اکثر آنها دانش آموزان مدارس بودند. جالب اینکه بسیاری از همین دانش اموزان که نمی دانستند برای چه منظوری به ورزشگاه آورده شده اند، هنگام خروج از ورزشگاه تیم تراکتور سازی را تشویق می کردند.

از جمله دروغ های صدا و سیما، در توجیه یک روز تاخیر سفر احمدی نژاد به تبریز یکی هم این بود که ایشان بخاطر بارندگی با 24 ساعت تاخیر وارد تبریز شده است. در حالیکه بارندگی تازه صبح روز ورود احمدی نژاد به تبریز شروع شد.اگر می خواستند راست بگویند و حرف دل مردم را بزنند باید می گفتند یک روز سفر را عقب انداختیم تا بتوانیم جمعیتی را برای استقبال از رئیس جمهور کودتاچی فراهم کنیم.

نکته دیگر نمای از بالای خیابان و نمای افقی فیلم برداری از ورزشگاه بود. تصویر احمدی نژاد در میان جمعیت با دید از بالا فیلم برداری شده بود . دلیل آن اینکه کل جمعیت همان تعداد بودند و فرصت کافی برای مونتاژ در عرض یک ساعت برای صدا و سیما فراهم نشده بود.

استقبال را طوری ترتیب داده بودند که یک عده از فرودگاه تا ورزشگاه بصورت حلقه ای دور ماشین حرکت کنند و سیما از آن فیلمبرداری کند. در تمام عکس های مسیر در خیابان های مختلف در ردیف اول استقبال کنندگان همان پرچمی توسط یک عده حمل می شود که چند ده متر پیش تر در دست یک عده دیگری بود.
يپك نت

نمک بر زخم یک ملت که می گوید: رای ما کو؟

دوست خوبم آهستان، فیلم کوتاهی از سخنان یک پیرزن را در وبلاگش گذاشته و باز هم معترضان را با ادبیات خاص خود نواخته است. در ابتدای این فیلم کوتاه به سبک روش های نخ نماشده صدا و سیما سعی شده اعتراضات را زاییده تحریکات شبکه های لس آنجلسی جلوه دهد و در ادامه هم پیرزنی می گوید که مملکت داشت آباد می شد ولی مخالفان دولت نگذاشتند!

من هیچ قضاوتی درباره محتوا و نحوه ساخت این فیلم نمی کنم، هرچند شباهت زیادی به شاهکارهای بیست و سی دارد. ولی دیدن این فیلم مرا به یاد خاطره ای از روز هفتم تیر امسال انداخت. آن روز برای شرکت در مراسم قانونی سالگرد شهید بهشتی به مسجد قبا رفتیم. تصورمان این بود که حداقل نفوذی های صهیونیست* که در پوشش لباس مقدس سپاه و بسیج و پلیس به مردم حمله می کنند، آن روز به یک مراسم قانونی حمله نخواهند کرد. نزدیکی های حسینیه ارشاد که رسیدیم و فریادهای مردم را زیر ضربه های باتوم شنیدیم، فهمیدیم که این نفوذی ها فقط مأموریت دارند بزنند، فرقی هم نمی کند که مراسم قانونی باشد، نماز جمعه باشد، مجلس ختم و چهلم باشد یا تظاهرات غیرقانونی باشد …

به دلیل قیافه و پوشش مذهبی مان توانستیم از چند حلقه نیروهای ضدشورش سپاه و بسیج عبور کنیم! ولی نیروهای اطراف مسجد مانع از پیشروی بیشتر ما شدند و سر کوچه منتهی به مسجد قبا متوقف شدیم. همان جا بود که شاهد بازداشت رضا عطاران و خیلی های دیگر بودیم. در آن اوضاع قمر در عقرب، از دو پیرزن محجبه ای که از ظواهر امر پیدا بود از مراسم بیرون آمده اند اوضاع درون مسجد قبا را جویا شدیم. این دو پیرزن بر خلاف پیرزنی که آهستان فیلمش را گذاشته، چادر سیاه به سر داشتند و حتی یک تار موی آنها هم پیدا نبود! از آنها پرسیدیم که آیا منبر آقای فاطمی نیا تمام شده یا نه؟ با دیدن قیافه و ظاهر ما کمی درنگ کردند. ترس و دلهره از چشمانشان پیدا بود. یکی از آنها پاسخ داد:« واسه چی می پرسین؟! … واسه چی باید جواب بدیم؟!» بعد از اصرارهای ما جواب دادند که سخنرانی آقای فاطمی نیا تمام شده و حضار هم وادار به ترک مسجد شده اند. بعد هم گفتند:«آخه قیافه شما شبیه بسیجی ها و لباس شخصی هاست. آدم می ترسه ازتون!»

بگذریم از پیرزن محجبه دیگری که در اثر ضربه های باتوم به سرش، دو مرد زیر بغلش را گرفته بودند و از اطراف حسینیه ارشاد دورش می کردند. پیرزن هم با مشت به سینه اش می زد و می گفت:«خون پسر شهیدم چه شد؟!»

آهستان عزیز! لابد پیرزن هشتاد و چند ساله مستند «ایاک و الدماء» را دیده ای که در اعتراضات روزهای پس از انتخابات شرکت کرده و همگام با انبوه معترضین حرکت می کند. از قیافه آن پیرزن کاملاً پیداست که نه فاحشه است، نه مزدور صهیونیسم بین الملل است، نه می تواند اتوبوس آتش بزند و نه … دوست ندارم پاسخ بدهی که اینها در برابر میلیون ها نفری که به احمدی نژاد رأی دادند هیچند. چون توانایی سرشماری دوستانت همان روز برایم ثابت شد که جمعیت چند هزار نفری میدان ولی عصر در عصر روز ۲۴ خرداد را چند میلیون نفر اعلام کردید. لابد آن روز را به یاد داری. همان روز که احمدی نژاد سید شد و شال سبز به گردن انداخت و اعلام کرد خاک پای همه سادات است! همان روز که دوستانت به لطف دوربین های تلویزیون، پوسترهایی را به جهانیان نشان دادند که روی آنها نوشته شده بود:« چشم اربابان معابد کور باد!»

آهستان عزیز! آن روزها که من از خطر دوپاره شدن ملت سخن می گفتم، پاسخم می دادید که میلیون ها نفر عاشق احمدی نژادند و چیزی به نام «خطر دوپاره گی» کشور را تهدید نمی کند. نمی دانم چرا در همین قم خودمان هم این «میلیون ها نفر» را نه در روز قدس و نه ۱۳ آبان ندیدیم؟! حال که مقامات مسؤول بعد از گذشت ۵ ماه نه تنها نتوانستند نخبگان و معترضان را قانع کنند بلکه هر روز بر ابهام ها و کینه ها و بغض ها افزودند، عاجزانه از شما دوست خوبم می خواهم که بیش از این توجیه گر بی تدبیری ها و نامردی ها نباشی و بیش از این نمک به زخم آسیب دیدگانی که تنها پناهشان خدا بوده و هست نپاشی
وبلاگ تورجان

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

نامه آيت الله پسنديده، برادر خمينی، به وی در تاريخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲( برادري كه خيانت برادر اعلام كرد )

ناله ها از هر سو به گوش می رسد و نفرينش به ارباب عمايم عالمی را گرفته است. براساس آنچه هر روز مشاهده می کنيم و آن چيزهايی که به گوش ما ميرسد و خودمان احيانا در جريان آن قرار می گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را میکنند.
آيا اين ناله ها را شما می شنويد؟ يا ماشاالله با حصاری که دور شما کشيده اند، شما هم حکايت آن چوپان را داريد که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشيدن ميش مورد علاقه اش بود و هيچ از جای نجنبيد تا لحظه ای که گرگ سراغ خودش آمد. اول ميش او را به پنجه ای دريد بعد هم خودش را...
روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدند و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذره ای گلایه نکردم، که روزگار جدمان پیش چشم بود.

روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح از رياست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بد عاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده اش برنمی آید به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین قصد دیگری دارند و می خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.
اما شما به جای گوش دادن به این حرفهای مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جا و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرات اعمال آن را نداشت.
روزی که دستور دادید همه صندوقها را به نام علی آقا خامنه ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد میدهد، گوش نکردید وحالا میبینید آنچه نباید میدیدید.
این همه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود میلرزم که مبادا قطره ای از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند، گوش به شیاطین دادید.
شما چگونه بر مسند ولایت مینشینید؟ به آدمهای بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی و صانعی و جلادانی مثل آن شیخ بدکاره گیلانی و موسوی تبریزی و دهها و دهها آدم خبیث و بد عهد را قدرت و مقام می دهید، آنوقت سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع بر حق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه نشین می کنید و مرجعیت را از آنها سلب می کنید، از آنها که خود با اشک و ناله های من بیست سال پیش حکم مرجعیت شما را امضا کردند و به شاه دادند تا از آزار و توهین به شما ممانعت شود.
شما خود بهتر از هر کسی می دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید .
آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می گذشتند و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن، شعایر دینی را محترم میداشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعایر دینی ارزشی قایلند. آنها میگویند اگر دین این است که اولیا جمهوری اسلامی اعمال می کنند بهتر است ما کافر باشیم و اصلا اسم مسلمان روی ما نباشد.
با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجزند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراحرف میزدم آنها از وضع ایران گریه می کردند و می گفتند در کشور ما سابق شیعه مقام و ارزشی داشت ولی حالا ما تا اسم تشیع را می آوریم، می گویند لابد مثل ایران.
آقای حاج آقا صدر به من می گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند امروز خیلی از ایران زده شده اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم.
بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمیها چه دست اندازیها به بیت المال مسلمین به اسم و جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده اند.
بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم.
بنده گمان دارم که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد ولی چون چند روزی است که حس می کنم هر لحظه ممکن است که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.
شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعیین می کنید پس چرا یکباره اسمش را نمی گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعیین کرد؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می بینید؟ شیخ علی منتظری را که به انداه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملا از منظرش هویداست ؟بله کدام معصوم را دیده اید؟
۱۴ قرن مردم تشخیص می دادند که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد.
حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را آیه العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها.
آن شیخ گیلانی جلاد آیت الله می شود و دسته دسته ثقه الاسلام و حجه الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می آید.
اسمش را هم گذاشته اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجرا کرده اید؟
خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.
من نیز دیر و زود می روم تنها وحشتم برای شماست.
خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
(۲۵شوال ۱۴۰۳ قمری-قم-مرتضی پسندیده)

خودداری استاد ‌حكیمی‌ از دریافت جایزه ‌جشنواره‌ فارابی به علت ناديده گرفتن كرامت انساني در ايران

استاد محمدرضا حكیمی، استاد و نویسنده برجسته و صاحب الحیاة با انتشار پیامی عدم حضور خود در جشنواره فارابی را اعلام كرد.

استاد محمدرضا حكیمی از طلاب قدیم مشهد و از تئوریسین های مكتب تفكیك است كه در مقابل تفكر فلسفی، بر تفكر بر مبنای قرآن و حدیث تاكید می كند.

وی صاحب آثار مهمی از جمله مجموعه 7 جلدی الحیاة است كه دین شناسی گسترده ای بر اساس قرآن و حدیث است.

اطمینان مرحوم دكتر شریعتی به وی تا آنجا بود كه وی اصلاح و انتشار كتابهایش را به او سپرد.

استاد حكیمی در اقتصاد اسلامی نیز كار كرده و از معتقدان به جنگ فقر و غناست كه طبعا از این موضع نسبت به بسیاری از اقداماتی كه در دولت های جمهوری اسلامی شده نیز منتقد است.

اخیرا در جشنواره فارابی (علوم انسانی) وی در كنار برخی اساتید دیگر برای خدمت 50 ساله به علوم انسانی مرد تجلیل قرار گرفته بود كه از دریافت جایزه خودداری و تلویحا از ضعف عدالت در حیات اقتصادی و كمبود حیثیت و كرامت و آزادی اجتماعی و سیاسی مردم در كشور انتقاد كرد.

در توضیح وی آمده است:

بسمه‌الحكیم
اطلاع یافتم كه به عنوان یكی از برگزیدگان جشنواره فارابی انتخاب شده‌ام. ضمن سپاسگزاری از اظهار لطف داوران، به استحضار می‌رساند كه اینجانب در جشنواره‌ها حضور نمی‌یابد. در جشنواره اخیر نیز حضور نیافته و جایزه‌ای دریافت نكرده است.

همانگونه كه پیش‌تر هم یادآور شده‌ام، بار دیگر تاكید می‌كنم كه تا هنگامی كه در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی ونامرئی بیداد می‌كند، برگزاری چنین جشنواره‌هایی، از نظر اینجانب در اولویت نیست.

در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت 50 ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در كتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از كرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟ نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسانها از حیثیت و كرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد كر منا بنی آدم).

آری، باید بكوشیم تا جامعه ما چنان نباشد كه درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در كوچه‌ها سرگردان است و دومی در كتابها»!

محمدرضا حكیمی

انجام تست هوش توسط محمود احمدي نژاد !

یه روز محموتي راه افتاد و رفت آمریکا. وضعیت اونجا رو که دید، توی دلش، جوری که بقیه متوجه نشن اون از آمریکا خوشش اومده، گفت: عجب پیشرفتی! عجب کشوری، چه رفاهی، چه نظمی، چه سیستم اداری منظمی، چه تشکیلاتی...

بعد رفت پیش اوباما و ازش پرسید: بابا دمتون گرم! شما چکار کردین که اینقدر پیشرفت کردین؟ البته مرگ بر آمریکا!

اوباما گفت: ببین! کارهای ما مثل کارهای شما هرتی پرتی نیست. ما وقتی می‌خوایم وزیر انتخاب کنیم، از همشون تست هوش می‌گیریم، باهوش‌ترین و به درد بخورترین اونها رو انتخاب می‌کنیم. نه هر ننه قمری را! الان برات تست می‌کنم حالشو ببری!

اوباما زنگ زد به هیلاری کلینتون گفت: هیلاری جان! عزیزم یه نوک پا بیا دفتر من، کارت دارم.

از اونجا که اوباما مثل چاوز نبود، هیلاری با آرامش و سر فرصت رفت پیش اوباما. نه اینکه هول کنه و آب دستشه بذاره زمین!

اوباما به هیلاری گفت: یه سوال ازت می‌پرسم، 30 ثانیه زمان داری که جواب بدی. «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرته، اما برادر و خواهرت نیست؟»

محموتي خودش هم هنگ کرد و توی جواب موند که یهو هیلاری گفت: خوب معلومه، خودمم دیگه!

محموتي کف کرد و سریع برگشت ايران و زنگ زد به « متكي» وزیر خارجه و گفت: آب دستته بذار زمین بیا اینجا کارت دارم!

وقتی متكي اومد کلی داد و هوار راه انداخت و حنجره پاره کرد که: خاک بر سرت. آخه این چه وضع مملکته. این چه وضع جهانه! مثلا تو وزیر امور خارجه‌ای! خجالت بکش. یه سوال ازت می‌پرسم، سه روز فرصت داری جواب بدی. وگرنه می‌فرستمت جایی که عرب نی انداخت.

بعد پرسید: «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما برادر و خواهرت نیست؟»

«متكي» عزا گرفت که عجب سوال خفنی. خلاصه رفت و هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید. یهو یادش افتاد بره پیش «ظريف» از نخبه‌های مزدور بدبخت استکباری کشورش که سال قبل بازنشسته‌اش کردن و از اون بپرسه. وقتی «ظريف» رو دید گفت: ای بدبخت غربزده، بگو ببینم: «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما خواهر و برادرت نیست؟»

ظريف سریع گفت: خوب معلومه، خودمم دیگه!

«متكي» کلی حال کرد و از ذوقش سریع رفت پیش محموتي و گفت: کجایی محموتي من که جواب رو پیدا کردم.

محموتي گفت: خوب بگو ببینم: «اون چه کسیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما خواهر و برادرت نیست؟»

وزیر خارجه گفت: خوب معلومه، اون «ظريفه» دیگه.
محموتي عصبانی شد و داد زد: نه احمق، نه گیج! اون هیلاری کلینتونه، هیلاری کلینتون!

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

این روزها دو آیت الله گرفتار بیماری شده اند. آیت الله محمد یزدی رئیس کنونی و حکومتی حوزه علمیه قم و عضو شورای نگهبان، که وقتی رئیس قوه قضائیه بود حمله به خانه آیت الله منتظری و سپس حمله به کوی دانشگاه در سال 1378 را ترتیب داد و با همین کارنامه جزء مقربان درگاه رهبری شد. و آیت الله بیات، که در دوران رهبری آیت الله خمینی حرفش چنان بروبرو داشت که جلوی آیت الله مهدوی کنی هم ایستاد. در آن دوران نایب رئیس مجلس بود.

آیت الله اول که سفت و سخت پشت احمدی نژاد ایستاده و از قدیم قدیم ها چشم دیدن موسوی را نداشته و یک پای کودتای 22 خرداد هم بوده، مدتی در صحنه نبود و حالا با ویلچر به صحنه بازگشته است. نگفته اند و ننوشته اند که چرا ویلچر نشین شده؟ اهل جبهه و جنگ نبوده که قطع نخاعی و یا جانباز شیمیائی باشد، باد بیت رهبری هم که در پرچمش است، بنابراین یا سکته ملیح کرده و یا نقرس گرفته و با این ویلچر در سمینار دادسرای دادگاه ویژه روحانیت که در قم برپا شده شرکت کرده است.

اما آیت الله بیات. از قدیم قدیم ها حامی میرحسین موسوی بود و یکی از مدافعان ادامه نخست وزیری او در زمان ریاست جمهوری علی خامنه ای. علی خامنه ای تا وقتی آقای خمینی زنده بود، عددی نبود که بتواند با امثال مهدی کروبی و آیت الله بیات شاخ به شاخ شود، اما کینه آن دوران را در دل داشت و به همین دلیل تا زیر پایش در مقام رهبری محکم شد و فرماندهان سپاه را جابجا کرد و طرفداران خودش را در راس سپاه گذاشت، تسویه حساب های قدیم و ندیم را شروع کرد. آیت الله بیات حذف شد و رفت به قم و بعد هم به زنجان. یعنی محل تولدش. در انتخابات 22 خرداد محکم پشت موسوی ایستاد و بعد از کودتای 22 خرداد نیز سینه اش را در برابر کودتاچی ها سپر کرد. بدنبال یک سکته غیر ملیح که او را تا آستانه مرگ برد، در بیمارستان بستری شد که همچنان هم بستری است. عیادت کنندگان او که شاید برخلاف انتظار کودتاچی ها زنده ماند، نمایندگان یک جنبش ملی و سراسری در کشورند، و استقبال کنندگان از شیخ محمدیزدی مگسان دور شیرینی قدرت!

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. سیب حوادث هنوز در آسمان ایران می چرخد و معلوم نیست سرانجام چه وقت و درکجا فرود خواهد آمد.








پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

حکایت دو برادر که یکی مسافر کش بود و دیگری سردار سپاه

دو برادر یکی در سپاه خدمت کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی. باری پاسدار گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی. گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی که خردمندان گفته‌اند: نان ِ خود خوردن و نشستن به که با باتوم کمر مردمان شکستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر . . . به از دست بر سینه پیش امیر

مسافر کشی روز و شب تا سحر . . . به از نوکری پیش ِ بیدادگر

***

یکی همه عمر در کسوت «ایثارگران ِ انقلاب»، مستبدان را چماقداری کردی تا زن و فرزند را عیش و معاشی درخور فراهم کند. چون فرزندش برومند شد در طلب حقوق شهروندی به خیابان رفتی و از هم مسلکان ِ پدر چماق خوردی تا از مننژیت بمردی.

یکی بهر ِ نان و نوا در سپاه . . . همه فکر ِ سرکوب و آفند بود

دموکراسی و عدل می خواستی . .. . اگر فکر فردای فرزند بود


http://butimar.wordpress.comمنبع

دعوت به همكاري

از تمام كساني كه قصد انتشار اخبار و مطالب تحليلي خود در اينترنت دارند دعوت به همكاري مي شود لطفا مطالب خود را به آدرس : petroali@yahoo.com ارسال نماييد.