۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

گزارش 6 صحنه از تظاهرات قم و شرح عکس های آن






سلام- عکس ها، فیلم ها و گزارش ها از حضور پرشمار مردم در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری را به وفور مردم با موبایل ها گرفته اند. من بیشتر به دنبال حواشی این مراسم بودم.

عکسی برایتان فرستاده ام که مربوط است به چند نفر امنیتی که در بالای بام یکی از خانه های مجاور بیت آیت الله منتظری ایستاده اند. از بالا وقایع را می دیدند، تصمیم گیری می کردند و برای اجرا از طریق بی سیم به افرادشان در میان مردم منتقل می کردند. عکس را از فاصله 500 متری گرفته ام.

بعد از خاتمه تشییع جنازه و متفرق کردن مردم، جمعیتی در دفاع از خامنه ای و دولت کودتا به راه انداختند که مضحکه خاص و عام شد. تعدادشان حتی به 50 نفر هم نمی رسید. از جلوی خانه آقای منتظری شروع کردند به شعار دادن به نفع خامنه ای و سپس شروع به حرکت در خیابان صفائیه کردند. عکسی از آنها که با موتورسیکلت مانور میدادند را هم فرستادم. ماشین ها به بهانه عبور از خیابان و کنار رفتن موتوری ها بوق می زدند و نهضت بوق بعد از ظهر دیروز در قم شروع شد. عده ای هم در جهت مخالف آنها حرکت می کردند و با پوزخند جوابشان را می دادند.

لیدر اصلی این دار و دسته، فردی است که در عکس، در ردیف جلو یک پرچم سبز رنگ را روی شانه اش گذاشته و با سر آنرا نگه داشته است.

نمایش آنقدر مضحک و تعداد آنقدر کم بود که بعد از 5 دقیقه از یک محلی تماس گرفته شد و دستور جمع شدن این بساط بلافاصله صادر شد. این هم از وسعت کفن پوشان قم!



گزارش 1

بعد از مراسم که به صورت رسمی در ساعت 12:40 پایان یافت، نیروی انتظامی و نیروهای ضدشورش با زبان بسیار نرم با مردم صحبت کرده و از آنها می خواستند که محل را ترک کنند. حتی از بلندگوها التماس می کردند که مردم محل را ترک کنند. جمعیت به قدری زیاد بود که حتی جرات مقابله با آن به سرشان نمی زد. بعد از اینکه تعداد مردم به مقداری کاهش یافت که از لحاظ قدرت برتری پیدا می کردند، اینبار با زور مردم را هل می دادند و آنها را برای ترک محل مجبور می کردند. لحن صحبت کردن آنها نیز تغییر کرد. این روند تا 15 دقیقه ادامه یافت و اینجا بود که به همین دلایل اولین درگیری بین مردم و نیروهای انتظامی شروع شد.



گزارش 2

تا حدود ساعت 1 بعد از شب هنوز هم مردم در جلوی بیت آیت الله منتظری حضور داشتند و شعار می دادند. مهدی کروبی در همین لحظات وارد بیت شد. نیروهای انتظامی مجددا دخالت کرد و به ضرب و شتم مردم پرداخت.



گزارش 3

دستور تیر نداشتند. برای شکار یک سوژه دستور از این قرار بوده که افراد فعال را به یک طریقی مثل رنگ یا حتی زخمی کردن فرد مورد نظر با مشت و حتی چاقو نشانه دار کنند تا بعدا او را در کوچه های فرعی دستگیر کنند.



گزارش 4

کنترل رسمی نیروهای نظامی و انتظامی به طور کامل به نیروهای منتقل شده از تهران واگذار شده بوده است. نیروهای انتظامی متعلق به شهر قم فقط وظیفه اجرا را داشته اند، حتی در رده های بالا مثل سرهنگ. از این بین فقط سرتیپ رحیمی خورشید وند (فرمانده انتظامی استان قم) نقش انتقال دهنده را بر عهده داشته است.



گزارش 5

در همین روز، پسر علی نیکان قمی (فرماندار قم) تصادف شدیدی کرد که برخی این تصادف را اتفاقی نمی دانند.



گزارش 6

در میانه ی مراسم، یک ماشین با بلندگوی دولتی از میان جمعیت رد می شد، شعارشان فقط لا اله الاالله بود و الله اکبر. مردم چند بار با آن ماشین تکرار کردند ولی شعار آن فرد در پشت بلندگو تغییری نمی کرد و جهت سیاسی و مسائل روز به خود نمی گرفت. مردم هم بلافاصله از آن ماشین فاصله گرفتند و آن ماشین دمش را گذاشت روی کولش و رفت.

در داخل حرم هم در همان اوایل مراسم، یک فرد را پشت میکروفون آورده بودند و او هم تسلیت نامه ی علی خامنه ای را می خواند با کمال حوصله و صبر. صدای بلندگو بشدت بالا بود، طوری که هیچ کس صدای اعتراض مردم را در بیرون حرم نمی شنید. یک سیستم صوتی سفارشی در حرم درست کرده بودند که به حدود 45 بلندگو وصل بود. خلاصه همه می دانستند که این تسلیت نامه خواندن برای چیست. البته من درست متوجه نشدم که تسلیت را می خواند و یا وصیت نامه آقای خامنه ای را می خواند. نهایتا کار به جایی رسید که همه آن 50-40 هزار نفری که در داخل حرم بودند یک صدا آن فرد را "هو" کردند و کلا این نقشه هم نقش بر آب شد و بلندگو را خاموش کردند و داخل و خارج حرم شعارها یکصدا و هماهنگ شد.

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

سفر و مصاحبه خبری احمدی نژاد در دانمارک دروغ بزرگترین ارزش اخلاقی در دولت و رئیس کابینه کودتا

احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور ایران، در پایان اجلاس "آلودگی هوا" در پایتخت دانمارک شرکت کرد. مهم ترین بخش سخنرانی او اشاره ای بود که برای مصالحه اتمی با امریکا کرد. او گفت که مطابق قرار داد ژنو می خواستیم اورانیوم 5ر3 در صدی را بدهیم و 20 درصدی را بگیریم. این دستی بود که ما به سوی امریکا دراز کردیم. می خواستیم تآمل کنیم اما آنها تقابل کردند.

معنای ساده این حرف آنست که آن قرار داد را می توان اجرا کرد به این شرط که امریکا با دولت ایشان وارد مذاکره و زد و بند شود!

وی سپس در یک کنفرانس خبری شرکت کرد و ابتدا شرحی در باره آلودگی هوا و نقش اروپا و امریکا در آن گفت که برای همه اروپائی ها و امریکائی ها و حتی در دیگر کشورها اظهر من الشمس است.

خبرنگاری نبود که از ایشان در آنجا سئوال کند: این همه نارنجک گاز خردل و فلفل و اشک آوری که در 6 ماه گذشته در ایران و بویژه در تهران مصرف کردید تا مردم معترض به تقلب و کودتای انتخایاتی را به خانه هایشان برگردانید، هوای ایران و تهران را آلوده تر نکرد؟

احمدی نژاد در بخش های دیگر مصاحبه خود اشاره به مناسبات امریکا با رژیم شاه، کودتای 28 مرداد و .... کرد. و همه اینها را گفت که درباره اصل موضوع سخنی نگوید، یعنی تحمیلی بودن ریاست جمهوری خود وی. اما، علیرغم همه مسائلی که در این ارتباط و بویژه نقش مخرف اسرائیل در منطقه مطرح کرد، خبرنگاران حاضر در جلسه سئوالات خود را پیرامون اوضاع روز ایران مطرح کردند.

احمدی نژاد گفت:

«همانطور كه می دانید كنار گذاشتن ارزش‌های اخلاقی از مناسبات اجتماعی و سیاسی خسارت‌های سنگینی را بر جامعه بشری وارد كرده است. منفعت طلبی های بی پایان و قربانی كردن اخلاق و ارزش‌های انسانی به پای منافع مادی حل مشكلات جهانی را ناممكن نموده است.»

ما یقین داریم که اکثریت نزدیک به مطلق مردم ایران وقتی این سخنان را بشنوند حداقل در دل خودشان ناسزا گفته و می پرسند: ارزش های اخلاقی باعث شد این جنایات 6 ماهه در زندان و خیابان روی دهد؟ ارزش های اخلاقی اجازه تقلب و کودتا را داد؟ ارزش های اخلاقی اجازه داد که فردی مثل "مرتضوی" که متهم به انواع جنایات در طول سالهای گذشته و بویژه در دوران پس از انتخابات بوده، با حکم جنابعالی سرپرست مبارزه با قاچاق ارز و کالا شود تا از پیگرد قانونی جنایاتی که کرده در امام باشد؟

احمدی نژاد در ادامه گفت:

«شما می دانید كه 30 سال قبل در ایران یك دولت دیكتاتوری كامل حاكم بود. یك نظام سلطنتی موروثی كه در آن مردم حق انتخاب نداشتند؛ خفقان سنگینی در ایران حاكم بود و مردم تحت فشار سنگین بودند؛ آن دولت به نمایندگی از آمریكا و برخی كشورهای غربی انرژی منطقه را به صورت ارزان در اختیار قرار میداد .

ملت ایران انقلاب كردند و حق انتخاب و آزادی و جمهوری را به دست آوردند. مردم ما را به جرم آزادیخواهی مورد فشار قرار دادند و یك‌طرفه ما را تحریم كردند. »

شک نمی توان داشت که مردم ایران یکصد او را بزرگترین دروغگو صدا کرده و می پرسند: آنچه اکنون در ایران حاکم کرده اید، جز آنست که مردم در سال 57 علیه آن انقلاب کردند؟

احمدی نژاد در ادامه گفت:



«آمریكا هم اكنون در اروپا زندان مخفی دارد، اما همه زندانیان ما در قوه قضاییه پرونده دارند و آیین دادرسی درباره آنان اعمال میشود؛ وكیل دارند و از مرخصی استفاده میكنند و امكانات ارتباطی در اختیارشان است. البته ما دوست نداریم حتی یك نفر هم زندانی شود ولی بالاخره در هر كشوری قانون است. در كشور شما اگر كسی تخلف كند چه می كنید؟ قاضی رسیدگی میكند. در كشور ما هم قاضی هست و دستگاه قضایی ما بسیار مستقل است و آیین دادرسی بسیار دقیقی دارد مهم این است كه به كسی ظلم نشود. ما فكر میكنیم اظهار نظرهایی كه میشود تحت تاثیر مسایل سیاسی است. »



این شیوه دروغگوئی تنها کار رئیس تبلیغات هیتلر "گوبلز" بود که درچشم مردم آلمان نگاه می کرد و دروغ می گفت. حتی در لحظه ای که متفقین به پشت دروازه های برلین رسیده بودند او همچنان به مردم آلمان از فتوحات لحظه به لحظه در جبهه های شرق و غرب خبر می داد.

بخش دیگری از سخنان او را در پاسخ به سئوالات خبرنگاران بخوانید:



«ما 30 سال است كه انقلاب كرده‌ایم و 30 انتخابات آزاد داشته‌ایم. این دوستانی كه رقیب من در انتخابات بودند با همین سیستم انتخابات قبلا سر كار آمده‌اند. چطور میشود سیستم انتخابات را زیر سئوال برد. نمی شود وقتی رای نیاوردیم انتخابات را زیر سئوال ببریم؟

در آلمان هم 40 درصد در انتخابات شركت كردند. چطور دولت آلمان مشروعیت دارد؟ در حالی كه كمتر از نصف مردم در انتخابات شركت كردند. بنده كه اینجا نشسته‌ام بیش از نیمی از رای كل واجدان شرایط رای دادن را آورده‌ام .دموكراسی كجاست؟ ایران یا آلمان؟

بسیاری از كشورها دیكتاتوری هستند اما دولت‌های اروپایی با آن‌ها رابطه خوبی دارند پس مشكل دموكراسی و آزادی نیست.»



چهره مبهوت منوچهر متکی که خوب میداند چه روی داده است و یادداشت گذاری و یاداشت برداری رحیم مشائی در کنار احمدی نژاد که نقش هدایت کننده احمدی نژاد را برعهده داشت، چنان دیدنی است که ما عکس آن را منتشر می کنیم. احمدی نژاد مدعی 24 میلیون رای مردمی است که درانتخابات 22 خرداد شرکت کردند. 6 ماه از انتخابات می گذرد و علیرغم سنگنین ترین هجوم تبلیغاتی صدا و سیما به جامعه، از او در سه سفر اصفهان و تبریز و مشهد 10 هزار نفر هم استقبال نکرده اند. و تازه این 10 هزار نفر، حتی اگر آن را دو برابر هم فرض کنیم عمدتا کارمندان دولت و شاگردان مدارس بوده اند که با بخشنامه دولتی به استقبال ایشان اعزام شده اند و بقیه آنها نیز بسیج و سپاه در لباس شخصی. چنین فردی مجسمه دمکراسی است؟ و منتخب مردم؟

به بخش دیگری از فرازهای کنفرانس خبری احمدی نژاد برگردیم که گفت:



«از روزی كه ما را تحریم كرده‌اند حجم تجارت خارجی ما به سرعت افزایش یافته است و همین طور سرمایه‌گذاریهای ما. زمانی كه انقلاب اسلامی دولت را از حكومت دیكتاتوری وابسته به غرب تحویل گرفت 95 درصد مردم كشورمان در فقر كامل بود. یك جنگ هشت ساله را پشت سر گذاشته‌ایم و امروز شرایط ما بسیار بهتر از گذشته است »

صرفنظر از جنایاتی که آن رژیم کرد و وابستگی تام و تمامی که به امریکا و انگلیس داشت، واقعا در سال انقلاب 95 در صد مردم ایران در فقر کامل بودند؟ مردم علیه خودکامگی به میدان نیآمدند؟

شنا روی امواج دروغ سرانجام سر شناگر را به صخره ای خواهد کوبید که از تن خارای مردم یک کشور شکل می گیرد و این صخره درایران بنام جنبش سبز شکل گرفته است.
منبع : پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

مردم مو را از ماست می کشند! دشواری مونتاژ فیلم ها در سفرهای استانی احمدی نژاد

سفر احمدی نژاد به تبریز به یک نمایش شکست خورده تبدیل شد.علی رغم این که صدا و سیما و سایت های حامی دولت تیتر استقبال گرم در هوای سرد را زدند ولی موفق نشدند حضور کمرنگ مردم را انکار کنند.

عکسی که از افراد حاضر در ورزشگاه تختی تبریز انتشار یافته خود به خوبی نشان دهنده کل استقبال کنندگان از او در سراسر استان آذربایجان شرقی است. که البته اکثر آنها دانش آموزان مدارس بودند. جالب اینکه بسیاری از همین دانش اموزان که نمی دانستند برای چه منظوری به ورزشگاه آورده شده اند، هنگام خروج از ورزشگاه تیم تراکتور سازی را تشویق می کردند.

از جمله دروغ های صدا و سیما، در توجیه یک روز تاخیر سفر احمدی نژاد به تبریز یکی هم این بود که ایشان بخاطر بارندگی با 24 ساعت تاخیر وارد تبریز شده است. در حالیکه بارندگی تازه صبح روز ورود احمدی نژاد به تبریز شروع شد.اگر می خواستند راست بگویند و حرف دل مردم را بزنند باید می گفتند یک روز سفر را عقب انداختیم تا بتوانیم جمعیتی را برای استقبال از رئیس جمهور کودتاچی فراهم کنیم.

نکته دیگر نمای از بالای خیابان و نمای افقی فیلم برداری از ورزشگاه بود. تصویر احمدی نژاد در میان جمعیت با دید از بالا فیلم برداری شده بود . دلیل آن اینکه کل جمعیت همان تعداد بودند و فرصت کافی برای مونتاژ در عرض یک ساعت برای صدا و سیما فراهم نشده بود.

استقبال را طوری ترتیب داده بودند که یک عده از فرودگاه تا ورزشگاه بصورت حلقه ای دور ماشین حرکت کنند و سیما از آن فیلمبرداری کند. در تمام عکس های مسیر در خیابان های مختلف در ردیف اول استقبال کنندگان همان پرچمی توسط یک عده حمل می شود که چند ده متر پیش تر در دست یک عده دیگری بود.
يپك نت

نمک بر زخم یک ملت که می گوید: رای ما کو؟

دوست خوبم آهستان، فیلم کوتاهی از سخنان یک پیرزن را در وبلاگش گذاشته و باز هم معترضان را با ادبیات خاص خود نواخته است. در ابتدای این فیلم کوتاه به سبک روش های نخ نماشده صدا و سیما سعی شده اعتراضات را زاییده تحریکات شبکه های لس آنجلسی جلوه دهد و در ادامه هم پیرزنی می گوید که مملکت داشت آباد می شد ولی مخالفان دولت نگذاشتند!

من هیچ قضاوتی درباره محتوا و نحوه ساخت این فیلم نمی کنم، هرچند شباهت زیادی به شاهکارهای بیست و سی دارد. ولی دیدن این فیلم مرا به یاد خاطره ای از روز هفتم تیر امسال انداخت. آن روز برای شرکت در مراسم قانونی سالگرد شهید بهشتی به مسجد قبا رفتیم. تصورمان این بود که حداقل نفوذی های صهیونیست* که در پوشش لباس مقدس سپاه و بسیج و پلیس به مردم حمله می کنند، آن روز به یک مراسم قانونی حمله نخواهند کرد. نزدیکی های حسینیه ارشاد که رسیدیم و فریادهای مردم را زیر ضربه های باتوم شنیدیم، فهمیدیم که این نفوذی ها فقط مأموریت دارند بزنند، فرقی هم نمی کند که مراسم قانونی باشد، نماز جمعه باشد، مجلس ختم و چهلم باشد یا تظاهرات غیرقانونی باشد …

به دلیل قیافه و پوشش مذهبی مان توانستیم از چند حلقه نیروهای ضدشورش سپاه و بسیج عبور کنیم! ولی نیروهای اطراف مسجد مانع از پیشروی بیشتر ما شدند و سر کوچه منتهی به مسجد قبا متوقف شدیم. همان جا بود که شاهد بازداشت رضا عطاران و خیلی های دیگر بودیم. در آن اوضاع قمر در عقرب، از دو پیرزن محجبه ای که از ظواهر امر پیدا بود از مراسم بیرون آمده اند اوضاع درون مسجد قبا را جویا شدیم. این دو پیرزن بر خلاف پیرزنی که آهستان فیلمش را گذاشته، چادر سیاه به سر داشتند و حتی یک تار موی آنها هم پیدا نبود! از آنها پرسیدیم که آیا منبر آقای فاطمی نیا تمام شده یا نه؟ با دیدن قیافه و ظاهر ما کمی درنگ کردند. ترس و دلهره از چشمانشان پیدا بود. یکی از آنها پاسخ داد:« واسه چی می پرسین؟! … واسه چی باید جواب بدیم؟!» بعد از اصرارهای ما جواب دادند که سخنرانی آقای فاطمی نیا تمام شده و حضار هم وادار به ترک مسجد شده اند. بعد هم گفتند:«آخه قیافه شما شبیه بسیجی ها و لباس شخصی هاست. آدم می ترسه ازتون!»

بگذریم از پیرزن محجبه دیگری که در اثر ضربه های باتوم به سرش، دو مرد زیر بغلش را گرفته بودند و از اطراف حسینیه ارشاد دورش می کردند. پیرزن هم با مشت به سینه اش می زد و می گفت:«خون پسر شهیدم چه شد؟!»

آهستان عزیز! لابد پیرزن هشتاد و چند ساله مستند «ایاک و الدماء» را دیده ای که در اعتراضات روزهای پس از انتخابات شرکت کرده و همگام با انبوه معترضین حرکت می کند. از قیافه آن پیرزن کاملاً پیداست که نه فاحشه است، نه مزدور صهیونیسم بین الملل است، نه می تواند اتوبوس آتش بزند و نه … دوست ندارم پاسخ بدهی که اینها در برابر میلیون ها نفری که به احمدی نژاد رأی دادند هیچند. چون توانایی سرشماری دوستانت همان روز برایم ثابت شد که جمعیت چند هزار نفری میدان ولی عصر در عصر روز ۲۴ خرداد را چند میلیون نفر اعلام کردید. لابد آن روز را به یاد داری. همان روز که احمدی نژاد سید شد و شال سبز به گردن انداخت و اعلام کرد خاک پای همه سادات است! همان روز که دوستانت به لطف دوربین های تلویزیون، پوسترهایی را به جهانیان نشان دادند که روی آنها نوشته شده بود:« چشم اربابان معابد کور باد!»

آهستان عزیز! آن روزها که من از خطر دوپاره شدن ملت سخن می گفتم، پاسخم می دادید که میلیون ها نفر عاشق احمدی نژادند و چیزی به نام «خطر دوپاره گی» کشور را تهدید نمی کند. نمی دانم چرا در همین قم خودمان هم این «میلیون ها نفر» را نه در روز قدس و نه ۱۳ آبان ندیدیم؟! حال که مقامات مسؤول بعد از گذشت ۵ ماه نه تنها نتوانستند نخبگان و معترضان را قانع کنند بلکه هر روز بر ابهام ها و کینه ها و بغض ها افزودند، عاجزانه از شما دوست خوبم می خواهم که بیش از این توجیه گر بی تدبیری ها و نامردی ها نباشی و بیش از این نمک به زخم آسیب دیدگانی که تنها پناهشان خدا بوده و هست نپاشی
وبلاگ تورجان

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

نامه آيت الله پسنديده، برادر خمينی، به وی در تاريخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲( برادري كه خيانت برادر اعلام كرد )

ناله ها از هر سو به گوش می رسد و نفرينش به ارباب عمايم عالمی را گرفته است. براساس آنچه هر روز مشاهده می کنيم و آن چيزهايی که به گوش ما ميرسد و خودمان احيانا در جريان آن قرار می گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را میکنند.
آيا اين ناله ها را شما می شنويد؟ يا ماشاالله با حصاری که دور شما کشيده اند، شما هم حکايت آن چوپان را داريد که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشيدن ميش مورد علاقه اش بود و هيچ از جای نجنبيد تا لحظه ای که گرگ سراغ خودش آمد. اول ميش او را به پنجه ای دريد بعد هم خودش را...
روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدند و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذره ای گلایه نکردم، که روزگار جدمان پیش چشم بود.

روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح از رياست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بد عاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده اش برنمی آید به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین قصد دیگری دارند و می خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.
اما شما به جای گوش دادن به این حرفهای مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جا و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرات اعمال آن را نداشت.
روزی که دستور دادید همه صندوقها را به نام علی آقا خامنه ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد میدهد، گوش نکردید وحالا میبینید آنچه نباید میدیدید.
این همه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود میلرزم که مبادا قطره ای از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند، گوش به شیاطین دادید.
شما چگونه بر مسند ولایت مینشینید؟ به آدمهای بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی و صانعی و جلادانی مثل آن شیخ بدکاره گیلانی و موسوی تبریزی و دهها و دهها آدم خبیث و بد عهد را قدرت و مقام می دهید، آنوقت سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع بر حق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه نشین می کنید و مرجعیت را از آنها سلب می کنید، از آنها که خود با اشک و ناله های من بیست سال پیش حکم مرجعیت شما را امضا کردند و به شاه دادند تا از آزار و توهین به شما ممانعت شود.
شما خود بهتر از هر کسی می دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید .
آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می گذشتند و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن، شعایر دینی را محترم میداشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعایر دینی ارزشی قایلند. آنها میگویند اگر دین این است که اولیا جمهوری اسلامی اعمال می کنند بهتر است ما کافر باشیم و اصلا اسم مسلمان روی ما نباشد.
با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجزند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراحرف میزدم آنها از وضع ایران گریه می کردند و می گفتند در کشور ما سابق شیعه مقام و ارزشی داشت ولی حالا ما تا اسم تشیع را می آوریم، می گویند لابد مثل ایران.
آقای حاج آقا صدر به من می گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند امروز خیلی از ایران زده شده اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم.
بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمیها چه دست اندازیها به بیت المال مسلمین به اسم و جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده اند.
بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم.
بنده گمان دارم که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد ولی چون چند روزی است که حس می کنم هر لحظه ممکن است که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.
شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعیین می کنید پس چرا یکباره اسمش را نمی گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعیین کرد؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می بینید؟ شیخ علی منتظری را که به انداه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملا از منظرش هویداست ؟بله کدام معصوم را دیده اید؟
۱۴ قرن مردم تشخیص می دادند که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد.
حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را آیه العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها.
آن شیخ گیلانی جلاد آیت الله می شود و دسته دسته ثقه الاسلام و حجه الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می آید.
اسمش را هم گذاشته اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجرا کرده اید؟
خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.
من نیز دیر و زود می روم تنها وحشتم برای شماست.
خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
(۲۵شوال ۱۴۰۳ قمری-قم-مرتضی پسندیده)

خودداری استاد ‌حكیمی‌ از دریافت جایزه ‌جشنواره‌ فارابی به علت ناديده گرفتن كرامت انساني در ايران

استاد محمدرضا حكیمی، استاد و نویسنده برجسته و صاحب الحیاة با انتشار پیامی عدم حضور خود در جشنواره فارابی را اعلام كرد.

استاد محمدرضا حكیمی از طلاب قدیم مشهد و از تئوریسین های مكتب تفكیك است كه در مقابل تفكر فلسفی، بر تفكر بر مبنای قرآن و حدیث تاكید می كند.

وی صاحب آثار مهمی از جمله مجموعه 7 جلدی الحیاة است كه دین شناسی گسترده ای بر اساس قرآن و حدیث است.

اطمینان مرحوم دكتر شریعتی به وی تا آنجا بود كه وی اصلاح و انتشار كتابهایش را به او سپرد.

استاد حكیمی در اقتصاد اسلامی نیز كار كرده و از معتقدان به جنگ فقر و غناست كه طبعا از این موضع نسبت به بسیاری از اقداماتی كه در دولت های جمهوری اسلامی شده نیز منتقد است.

اخیرا در جشنواره فارابی (علوم انسانی) وی در كنار برخی اساتید دیگر برای خدمت 50 ساله به علوم انسانی مرد تجلیل قرار گرفته بود كه از دریافت جایزه خودداری و تلویحا از ضعف عدالت در حیات اقتصادی و كمبود حیثیت و كرامت و آزادی اجتماعی و سیاسی مردم در كشور انتقاد كرد.

در توضیح وی آمده است:

بسمه‌الحكیم
اطلاع یافتم كه به عنوان یكی از برگزیدگان جشنواره فارابی انتخاب شده‌ام. ضمن سپاسگزاری از اظهار لطف داوران، به استحضار می‌رساند كه اینجانب در جشنواره‌ها حضور نمی‌یابد. در جشنواره اخیر نیز حضور نیافته و جایزه‌ای دریافت نكرده است.

همانگونه كه پیش‌تر هم یادآور شده‌ام، بار دیگر تاكید می‌كنم كه تا هنگامی كه در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی ونامرئی بیداد می‌كند، برگزاری چنین جشنواره‌هایی، از نظر اینجانب در اولویت نیست.

در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت 50 ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در كتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از كرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟ نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسانها از حیثیت و كرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد كر منا بنی آدم).

آری، باید بكوشیم تا جامعه ما چنان نباشد كه درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در كوچه‌ها سرگردان است و دومی در كتابها»!

محمدرضا حكیمی

انجام تست هوش توسط محمود احمدي نژاد !

یه روز محموتي راه افتاد و رفت آمریکا. وضعیت اونجا رو که دید، توی دلش، جوری که بقیه متوجه نشن اون از آمریکا خوشش اومده، گفت: عجب پیشرفتی! عجب کشوری، چه رفاهی، چه نظمی، چه سیستم اداری منظمی، چه تشکیلاتی...

بعد رفت پیش اوباما و ازش پرسید: بابا دمتون گرم! شما چکار کردین که اینقدر پیشرفت کردین؟ البته مرگ بر آمریکا!

اوباما گفت: ببین! کارهای ما مثل کارهای شما هرتی پرتی نیست. ما وقتی می‌خوایم وزیر انتخاب کنیم، از همشون تست هوش می‌گیریم، باهوش‌ترین و به درد بخورترین اونها رو انتخاب می‌کنیم. نه هر ننه قمری را! الان برات تست می‌کنم حالشو ببری!

اوباما زنگ زد به هیلاری کلینتون گفت: هیلاری جان! عزیزم یه نوک پا بیا دفتر من، کارت دارم.

از اونجا که اوباما مثل چاوز نبود، هیلاری با آرامش و سر فرصت رفت پیش اوباما. نه اینکه هول کنه و آب دستشه بذاره زمین!

اوباما به هیلاری گفت: یه سوال ازت می‌پرسم، 30 ثانیه زمان داری که جواب بدی. «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرته، اما برادر و خواهرت نیست؟»

محموتي خودش هم هنگ کرد و توی جواب موند که یهو هیلاری گفت: خوب معلومه، خودمم دیگه!

محموتي کف کرد و سریع برگشت ايران و زنگ زد به « متكي» وزیر خارجه و گفت: آب دستته بذار زمین بیا اینجا کارت دارم!

وقتی متكي اومد کلی داد و هوار راه انداخت و حنجره پاره کرد که: خاک بر سرت. آخه این چه وضع مملکته. این چه وضع جهانه! مثلا تو وزیر امور خارجه‌ای! خجالت بکش. یه سوال ازت می‌پرسم، سه روز فرصت داری جواب بدی. وگرنه می‌فرستمت جایی که عرب نی انداخت.

بعد پرسید: «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما برادر و خواهرت نیست؟»

«متكي» عزا گرفت که عجب سوال خفنی. خلاصه رفت و هر چی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید. یهو یادش افتاد بره پیش «ظريف» از نخبه‌های مزدور بدبخت استکباری کشورش که سال قبل بازنشسته‌اش کردن و از اون بپرسه. وقتی «ظريف» رو دید گفت: ای بدبخت غربزده، بگو ببینم: «اون کیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما خواهر و برادرت نیست؟»

ظريف سریع گفت: خوب معلومه، خودمم دیگه!

«متكي» کلی حال کرد و از ذوقش سریع رفت پیش محموتي و گفت: کجایی محموتي من که جواب رو پیدا کردم.

محموتي گفت: خوب بگو ببینم: «اون چه کسیه که زاده‌ی پدر و مادرت هست، اما خواهر و برادرت نیست؟»

وزیر خارجه گفت: خوب معلومه، اون «ظريفه» دیگه.
محموتي عصبانی شد و داد زد: نه احمق، نه گیج! اون هیلاری کلینتونه، هیلاری کلینتون!

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

این روزها دو آیت الله گرفتار بیماری شده اند. آیت الله محمد یزدی رئیس کنونی و حکومتی حوزه علمیه قم و عضو شورای نگهبان، که وقتی رئیس قوه قضائیه بود حمله به خانه آیت الله منتظری و سپس حمله به کوی دانشگاه در سال 1378 را ترتیب داد و با همین کارنامه جزء مقربان درگاه رهبری شد. و آیت الله بیات، که در دوران رهبری آیت الله خمینی حرفش چنان بروبرو داشت که جلوی آیت الله مهدوی کنی هم ایستاد. در آن دوران نایب رئیس مجلس بود.

آیت الله اول که سفت و سخت پشت احمدی نژاد ایستاده و از قدیم قدیم ها چشم دیدن موسوی را نداشته و یک پای کودتای 22 خرداد هم بوده، مدتی در صحنه نبود و حالا با ویلچر به صحنه بازگشته است. نگفته اند و ننوشته اند که چرا ویلچر نشین شده؟ اهل جبهه و جنگ نبوده که قطع نخاعی و یا جانباز شیمیائی باشد، باد بیت رهبری هم که در پرچمش است، بنابراین یا سکته ملیح کرده و یا نقرس گرفته و با این ویلچر در سمینار دادسرای دادگاه ویژه روحانیت که در قم برپا شده شرکت کرده است.

اما آیت الله بیات. از قدیم قدیم ها حامی میرحسین موسوی بود و یکی از مدافعان ادامه نخست وزیری او در زمان ریاست جمهوری علی خامنه ای. علی خامنه ای تا وقتی آقای خمینی زنده بود، عددی نبود که بتواند با امثال مهدی کروبی و آیت الله بیات شاخ به شاخ شود، اما کینه آن دوران را در دل داشت و به همین دلیل تا زیر پایش در مقام رهبری محکم شد و فرماندهان سپاه را جابجا کرد و طرفداران خودش را در راس سپاه گذاشت، تسویه حساب های قدیم و ندیم را شروع کرد. آیت الله بیات حذف شد و رفت به قم و بعد هم به زنجان. یعنی محل تولدش. در انتخابات 22 خرداد محکم پشت موسوی ایستاد و بعد از کودتای 22 خرداد نیز سینه اش را در برابر کودتاچی ها سپر کرد. بدنبال یک سکته غیر ملیح که او را تا آستانه مرگ برد، در بیمارستان بستری شد که همچنان هم بستری است. عیادت کنندگان او که شاید برخلاف انتظار کودتاچی ها زنده ماند، نمایندگان یک جنبش ملی و سراسری در کشورند، و استقبال کنندگان از شیخ محمدیزدی مگسان دور شیرینی قدرت!

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. سیب حوادث هنوز در آسمان ایران می چرخد و معلوم نیست سرانجام چه وقت و درکجا فرود خواهد آمد.








پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

حکایت دو برادر که یکی مسافر کش بود و دیگری سردار سپاه

دو برادر یکی در سپاه خدمت کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی. باری پاسدار گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی. گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی که خردمندان گفته‌اند: نان ِ خود خوردن و نشستن به که با باتوم کمر مردمان شکستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر . . . به از دست بر سینه پیش امیر

مسافر کشی روز و شب تا سحر . . . به از نوکری پیش ِ بیدادگر

***

یکی همه عمر در کسوت «ایثارگران ِ انقلاب»، مستبدان را چماقداری کردی تا زن و فرزند را عیش و معاشی درخور فراهم کند. چون فرزندش برومند شد در طلب حقوق شهروندی به خیابان رفتی و از هم مسلکان ِ پدر چماق خوردی تا از مننژیت بمردی.

یکی بهر ِ نان و نوا در سپاه . . . همه فکر ِ سرکوب و آفند بود

دموکراسی و عدل می خواستی . .. . اگر فکر فردای فرزند بود


http://butimar.wordpress.comمنبع

دعوت به همكاري

از تمام كساني كه قصد انتشار اخبار و مطالب تحليلي خود در اينترنت دارند دعوت به همكاري مي شود لطفا مطالب خود را به آدرس : petroali@yahoo.com ارسال نماييد.

کشف یک گوردسته جمعی در سنندج

به گزارش سایت "بیان" در سنندج یک گور دسته جمعی پیدا شده است. گفته می شود اجسادی که در این گور دفن شده اند مربوط به درگیری ها و سرکوب مردم سنندج در سوم اسفند سال ۱۳۷۷ است. در جریان آن سرکوب حدود هفتاد و هشت تن از کشته شدگان به بیمارستان پادگان لشگر ۲۸ پیاده سنندج منتقل و سپس به یکی از زمین‌های مسکونی تحت تملک مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور منتقل و در گورهای دسته جمعی دفن کردند. بعدها در آن محل یک ساختمان وابسته به اداره کل زندان‌های استان کردستان تأسیس شد.
سه سال پیش و در جریان مرمت بخش‌هایی از بیمارستان توحید سنندج نیز چندین قطعه استخوان که نشانه وجود یک گور دسته جمعی در محوطه این بیمارستان بود، کشف شد که بلافاصله با حضور نیروهای امنیتی عملیات خاکبرداری متوقف و کارگران پس از تهدید و ارعاب از منطقه اخراج شده بودند
.

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

کنسرسیومی بنام سپاه که روبروی مردم ایستاده!

هفته گذشته واگذاری شرکت مخابرات ایران به کنسرسیوم "توسعه اعتماد مبین" با پرداخت 20 درصد بهای معامله، یا مبلغ یک و نیم میلیارد دلار رسمیت یافت. رسانه‌ها فاش کردند که اکثریت سهام کنسرسیوم اعتماد مبین متعلق به سپاه پاسداران است، اما فرماندهان سپاه و مدیران کنسرسیوم بنا بر عادت و رویه دروغگویی این تعلق را تکذیب و حتی رسانه‌ها را به جو سازی متهم و به برخورد تهدید کردند. با اینحال روزنامه سرمایه با مراجعه به آگهی‌های ثبت و تغییرات شرکت‌ها مندرج در روزنامه رسمی کشور ترکیب سهامداران کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین را فاش کرد. براساس گزارش این روزنامه و همچنین روزنامه جهان اقتصاد شرکت‌های سرمایه‌گذاری "توسعه اعتماد" و "شهریار مهستان" و شرکت "گسترش الکترونیک مبین ایران" سهامداران کنسرسیوم اعتماد مبین هستند.
شرکت توسعه اعتماد در سال 83 با سرمایه یک‌ میلیون تومان به ثبت رسیده و در سال 84 سرمایه خود را به 4 میلیارد تومان افزایش داده است. هیات مدیره شرکت سرمایه گذاری توسعه اعتماد را "گروه بهمن"، "عصر بهمن"، "شاسی ساز ایران" و "ارزش آفرینان" تشکیل می‌دهند که 46 درصد از مالکیت گروه بهمن در اختیار بنیاد تعاون سپاه است که در زیرمجموعه‌های شرکت‌های پیش گفته نام این بنیاد سپاه مرتباً تکرار شده است.
شرکت‌«شهریار مهستان» نیز در سال 85 با سرمایه یک ‌میلیون تومانی به صورت شرکت سهامی عام در قالب یک شرکت هلدینگ تاسیس شده است. شرکت‌های صنایع معدنی شهابسنگ، بازرگانی طلائیه، حفیظ سامانه، ایران اطلس و دانایان پارس سهامداران این شرکت هستند و بر اساس ترکیب هیات مدیره که در مجمع اسفند ماه سال 86 انتخاب شده‌اند، نام بنیاد تعاون سپاه به عنوان مالک اصلی شرکت مشخص می‌شود.
سومین شرکت کنسرسیوم «توسعه اعتماد مبین»، شرکت گسترش الکترونیک مبین ایران است که در سال 86 با سرمایه یک میلیون تومانی تاسیس شده است. بر اساس مصوبه مجمع شرکت در سال 87، تمام اعضای هیات مدیره به نمایندگی از شرکت سرمایه گذاری تدبیر که از زیرمجموعه‌های ستاد اجرایی فرمان امام (ره) انتخاب شده اند. اینکه شرکت سرمایه گذاری تدبیر کیست و چیست و ستاد اجرایی فرمان امام کدام است و این کدام فرمان بوده که ستاد اجرای آن بصورت یک شرکت خصوصی اداره می‌شود ناروشن است.
رقیب شرکت اعتماد مبین در این معامله کنسرسیوم "مهر اقتصاد ایرانیان" است که تاریخچه و ترکیب ان نیز جالب است. این کنسرسیوم توسط "موسسه مالی و اعتباری مهر" راه اندازی شده است، موسسه‌ای که درسال ۱۳۷۲ با سرمایه 10 میلیون ریالی اهدایی علی خامنه‌ای آغاز به کار کرد. این موسسه که پیش از این با نام صندوق قرض‌الحسنه بسیجیان فعالیت می‌کرد زیر نظر بسیج اداره می‌شود. بنا به گزارشها شرکت‌های، «فولاد مبارکه»، «تراکتورسازی تبریز»، «داروسازی جابربن حیان»، «صدرا» و «ایرالکو» از جمله شرکت‌هایی هستند که بخشی از سهام آنها از سوی شرکت «مهر اقتصاد ایرانیان» خریداری شده ‌است. این شرکت قبلا یک و نیم درصد سهام مخابرات را در بورس خریده بود.
مدیر عامل سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایرانیان در گفتگویی نقدینگی این موسسه را بالغ بر 7 هزار و 500 میلیارد تومان اعلام کرد و گفت که این کنسرسیوم به تنهایی می توانست بلوک مدیریتی مخابرات را خریداری کند. یعنی سرمایه 1 میلیون تومانی یعنی 1000 دلاری اهدایی رهبر در عرض 15 سال به نزدیک 8 میلیارد دلار افزایش یافته است. احتمالا دلیل این معجزه اقتصادی آن بوده که 1000 دلار اولیه را "آقا" از جیب مردم پرداخته است. و حالا با همین نوع سرمایه‌هاست که هزینه بسیجیان و چماقدارانی که در خیابان‌ها چماق می‌زنند و بسوی مردم شلیک می‌کنند و پاداش آنها پرداخت می‌شود.
موسسه دیگری که در جریان فروش مخابرات نامش به میان آمد "شرکت پیشگامان یزد" است که از رقابت کنار گذاشته شد. این کنسرسیوم نیز متشکل از 12 شرکت به اصطلاح تعاونی و 3 شرکت سرمایه گذاری است. سید مصطفی سجادی مدیر روابط عمومی گروه پیشگامان کویر یزد در گفتگویی سرمایه ثبتی این گروه را 202 میلیارد تومان عنوان کرد که البته در مقایسه با نزدیک به 8000 میلیارد تومان موسسه متعلق به بسیج رقم ناچیزی به نظر می‌رسد. کنار گذاشتن این شرکت از روند خصوصی سازی موجب ورود سازمان بازرسی کل کشور از یک سو و مجلس از سوی دیگر به این معامله شده است. اما ورود این سازمان‌ها بیش از آنکه ناشی از نگرانی از سرنوشت بیت المال باشد به رقابت‌های اقتصادی و سیاسی میان این کنسرسیوم ها مربوط می‌شود. در واقع بازرسی کل کشور و مجلس به نفع یک سلسله کنسرسیوم‌ها و شرکت‌های انحصاری رقیب وارد این ماجرا شده‌‌اند تا سهمی را برای آنها در این معامله دست و پا کنند. تهدید شرکت پیشگامان یزد به شکایت و ادعای مطالبه خسارت 15 میلیارد تومانی و ورود سازمان بازرسی موجب شده است که سرداران امتیازاتی داده و حاضر شوند این شرکت‌ها را در بخشی از سهام مخابرات شریک کنند. در عین حال پشت نگرانی بازرسی و مجلس، نگرانی از تسلط کامل سپاه بر کل اقتصاد و درنتیجه کل فضای سیاسی نیز قرار دارد.
جالب اینجاست که مجموع سرمایه ثبت شده شرکت‌های تشکیل دهنده کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین کمتر از 10 میلیارد تومان اعلام شده است. سوال اینجاست که چگونه معامله 8 هزار میلیارد تومانی با چنین شرکتی منعقد شده است؟ و این شرکت این پول را از کجا آورده است؟ این در حالی است که در خبرها آمده است که بانک سینا در نظر دارد 10 درصد سهام توسعه اعتماد مبین را به بهای 150 میلیارد تومان خریداری کند. یعنی ارزش کل سهام این شرکت 1500 میلیارد تومان محاسبه شده است. تقلب و دستکاری در ارقام و سودها و گاوبندی و حقه بازی در سراپای این معامله و سیستم دیده می‌شود.

با واگذاری مخابرات ایران به کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین در واقع بزرگترین خصوصی سازی و معامله بورس تاریخ ایران انجام شد. این واگذاری و حواشی آن آینه تمام نمای اقتصاد و جامعه ایران در دوران احمدی نژاد و ماهیت نیروهایی است که به قدرت رسیده اند. در مورد این واگذاری یک سلسله نکات وجود دارد که بطور خلاصه بدانها می پردازیم:

- آنچه بنام خصوصی سازی مخابرات در ایران انجام شده در دنیا مشابهی ندارد. در هیچکدام از کشورهای سرمایه داری که بحث خصوصی سازی به میان آمده مسئله به شکل مثلا فروش شرکت مخابرات یک کشور به سرمایه داران خصوصی مطرح نبوده است، بلکه به شکل اجازه دادن به اپراتورهای خصوصی به فعالیت در کنار بخش دولتی انجام شده است. یعنی مالکیت خطوط و شبکه ها و تجهیزات در اختیار دولت است ولی شرکت های خصوصی می توانند با سرمایه گذاری خصوصی خود و اجاره خطوط از دولت بطور مستقل نیز خدمات مخابراتی ارائه دهند. این شیوه مبتنی بر یک سلسله دلایل و الزامات فنی، اقتصادی و سیاسی است که عملا خود را تحمیل می کند و فروش مخابرات یک کشور به بخش خصوصی را ناممکن می کند. اما نگرش غیرانتقادی به خصوصی سازی، مدیریت ناکارآمد و اشتهای سپاه پاسداران و فرماندهان نظامی و دولتی به بلعیدن همه سرمایه های متعلق به ملت و موقعیت متزلزل آنان، همه چیز حتی خصوصی سازی را نیز به شکلی افراطی و غیرکارشناسانه (حتی در چارچوب منافع خود حکومت) به انجام می رساند. دولتی که بقول آقای موسوی حتی در کرنش کردن به غرب هم افراطی است، در تقلید کورکورانه خصوصی سازی نیز افراطی تر از کسانی که خود مبتکر و تحمیل کننده این فکر بوده اند عمل می کند.

- در همه جای دنیا رسم بر آن است که قبل از هرگونه خصوصی سازی یک بحث ملی انجام شود و نظرات مردم و نمایندگان آنها مورد توجه قرار گیرد. گستره این بحث و میزان این توجه البته به تناسب قوا در هر کشور بستگی دارد. در این مورد اما در هر حال بویژه باید با کارکنان شرکت هایی که قرار است خصوصی شود و سازمان های سندیکایی آنها مشورت شود و از آنجا که پای اموال عمومی در میان است کارکنان این شرکت ها حق دارند در این مورد نظر بدهند و بر روند آن نظارت کنند. در ایران اصولا سندیکاهایی وجود ندارند و دولت دهم اجازه تشکیل آنها را نمی دهد که قرار باشد سندیکاها بر خصوصی سازی بخواهند نظارت کنند یا نکنند. بدلیل فقدان نهادهای مدنی نظارت کننده خصوصی سازی در ایران چنانکه می بینیم به شکل فروش کل مخابرات یک کشور به سرداران سپاه و سرمایه خصوصی آنان در می‌آید.

- خصوصی شدن رسمی مخابرات ایران به معنای خارج شدن آن از نظارت ملی و مجلس و نهادهای عمومی است و این یک ضربه دیگر به دموکراسی و اصل حاکمیت مردم است. مردم ایران در واقع بخشی از حاکمیت ملی خود را با واگذاری مخابرات به سپاه از دست دادند. یعنی امکان و توان نظارت بر بخشی از ثروت ملی و نحوه اداره ارتباط های خود در داخل و جهان. ولی این آغاز یک سلسه از تضادهای تازه نیز هست که معلوم نیست الزاما به تقویت کل نظم سرمایه داری و نیروهای حاکم در ایران منجر شود.

- با انجام این خصوصی سازی تنها 20 درصد از سهام مخابرات در اختیار دولت باقی می ماند. این سهم از یکسو برای آن است که دولت همچنان از بودجه عمومی و درآمد نفت و مالیات مردم برای مخابرات خرج کند تا سرمایه داران میلیاردر سپاهی همچنان سودهای بیشتری ببرند و از سوی دیگر هر جا اشکالی بوجود آمد به حساب 20 درصد سهم بخش دولتی در این شرکت گذاشته شود. در واقع نقش 20 درصد سهم بخش دولتی پذیرش مسئولیت و رفع موانع سودآوری شرکت است و نه چیزی بیش از آن.

- با آنکه رسانه ها اعلام کردند که کنسرسیوم خریدار مخابرات وابسته به سپاه پاسداران است، هم فرماندهان سپاه، هم مدیرعامل مخابرات و هم مدیران شرکت خریدار این وابستگی را تکذیب کردند. دروغگویی سران سپاه در این زمینه موقعیت ضعیف سپاه و تضادهای واگذاری مخابرات به شرکت های وابسته به سپاه را نشان می دهد. در واقع شتابی که سپاه پاسداران برای تسلط بر منابع ملی کشور دارد نشاندهنده آن است که فرماندهان سپاه به آینده خود اطمینان ندارند و می‌کوشند از یکسو با تقویت موقعیت اقتصادی، موقعیت سیاسی خود را بیشتر تحکیم کنند و از سوی دیگر در صورت از دست رفتن حاکمیت سیاسی، حاکمیت اقتصادی خود را نجات دهند. اما این کار در شرایطی انجام می شود که جامعه در برابر حاکمیت سیاسی و اقتصادی سپاه مقاومت می کند و به فعالیت های سپاه حساس شده است. در نتیجه آینده این تسلط مبهم شده است.

- خصوصی سازی مخابرات تضادهای موجود در جامعه و نظم سرمایه دارانه‌ای را که بر آن حاکم است تشدید خواهد کرد و با توجه به بنیادهای سرمایه سالارانه حکومت و جامعه ایران نمی‌تواند بر بی ثباتی کل رژیم تاثیر نگذارد. مالک مخابرات اکنون یک شرکت خصوصی است که دهها هزار کارمند و کارگر و تکنسین و متخصص برای آن کار می کنند. این شرکت دیگر یک شرکت دولتی نیست و کارمندان آن کارمند دولت با امتیازها و امنیت شغلی که داشته اند محسوب نمی شوند. آنها کارکنان بخش خصوصی هستند. مدیرعامل شرکت مخابرات به صراحت می گوید که از این پس کارکنان شرکت مخابرات تابع قوانین تجاری هستند. اما در هیچ کجای دنیا رابطه شرکتی با این شمار کارگر و کارمند نمی تواند بدون مقررات دست جمعی و حضور سندیکاها و شوراهای کارگری عملی شود. بنابراین قطعا و بزودی سندیکاهای کارکنان مخابرات شکل خواهد گرفت. جلوگیری دولت از شکلگیری چنین سندیکاهایی یعنی در واقع مداخله آن بسود سرداران و سرمایه دارانی که صاحب مخابرات شده اند. پذیرش خطر شکلگیری چنین سندیکاهایی نشان می دهد که دولت مجبور شده است طرح خصوصی کردن مخابرات را تحت تاثیر انقلاب سبز مردم ما به جلو بیاندازد. مطابق با طرح اولیه قرار بود ابتدا "بسیج کارگری" شکل گیرد تا بعنوان بازوی سپاه در واحدهای خصوصی و دولتی عمل کند و از این طریق جلوی حضور سندیکاها و نهادهای صنفی مستقل کارگری گرفته شود. اکنون که انقلاب سبز مردم ما طرح بسیج ده میلیونی و بیست میلیونی را به زباله دان انداخته است حکومت ناگزیر شده است شتاب کند. در واقع می توان گفت که برای حکومت نیز مسجل شده است که جلوگیری از شکل گیری سندیکاهای مستقل دیگر ناممکن است.

- خصوصی شدن شرکت مخابرات ضمنا مسئله سودآوری را در مرکز دلمشغولی های سرداران و سرمایه داران سپاهی و دولتی حاکم بر این شرکت قرار خواهد داد. در نتیجه مانند همه شرکت ها و واحدهایی که در دنیا خصوصی شده اند، مسئله فشار بر روی نیروی کار و تعدیل نیروی کار به مسئله اصلی سرمایه‌داران و صاحبان مخابرات تبدیل خواهد شد. میزان این فشار البته به تناسب نیروها بستگی دارد و میلیاردهایی که صاحب مخابرات شده اند خواهند کوشید تا این فشار را به حساب بودجه عمومی، یعنی از جیب خود مردم کاهش دهند. با اینحال زمینه گسترش مبارزه طبقاتی و قرار گرفتن آن بر بستر واقعی آن بیش از گذشته فراهم خواهد شد. نکته مهم دیگری که دراینجا مطرح است آنست که یک سر این مبارزه، مبارزه با نیروهای مسلح کشور خواهد بود، زیرا مردم آنها را بعنوان صاحبان فاجعه می شناسند و این از بدیع ترین اشکال مبارزه در ایران خواهد شد.

- خصوصی سازی مخابرات و خصوصی سازی دیگر واحدهای تولیدی و خدماتی که در پیش است در فضای ایدئولوژیک جامعه تاثیر خواهد گذاشت. این خصوصی سازی به قدرت ایدئولوژیک سرمایه داری چیزی بیش از آنچه الان بواسطه در دست داشتن کل حکومت در اختیار دارد نخواهد افزود، اما تضادهای ایدئولوژیک آن را تشدید خواهد کرد. مالکیت نیمه دولتی که به شکل تسلط سرمایه داران بر بخش دولتی درآمده عملا درک ایده سوسیالیسم را برای زحمتکشان دشوار کرده بود. تداوم خصوصی سازی ها و پیامدهای آن بتدریج سوسیالیسم و ضرورت آن را به یک اندیشه کاملا قابل درک تبدیل خواهد کرد. خواست و مطالبه ملی کردن و قرار گرفتن ثروت ملی زیر نظارت دولت ملی را مجددا طرح خواهد کرد و شرایط ایدئولوژیک مناسب تری را برای خواست سمتگیری سوسیالیستی بوجود خواهد آورد. در واقع ما وارد یک دوره جدید می شویم که وجه مشخصه آن هر چه تر روشن تر شدن گرایش های طبقاتی و شکل و چارچوب مشخص پیدا کردن آرمان سوسیالیستی است.

- خصوصی سازی مخابرات مسئله دموکراسی را نیز بر مبانی تازه ای طرح خواهد کرد. پیوند دموکراسی با نظارت و مالکیت از نو مطرح خواهد شد. مسئله شنود، پیام های امنیتی، قطع و وصل اس. ام. اس ها، اینترنت و سرعت آن همگی همکاری تنگاتنگی میان مالکان مخابرات و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی را ایجاب می کند. تصور اینکه با خصوصی شدن مالکیت ها دموکراسی بوجود خواهد آمد در بوته آزمایشی سخت قرار خواهد گرفت. فضای تازه ای برای آگاهی و افشاگری بوجود خواهد آمد. از هم اکنون باید با شناخت این تضادها و با تکیه بر آنها به روشنگری و آگاهی لازم دست زد.
منبع : پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

محاسبه ای دقیق تر درباره 5ر18 میلیارد دلار

کاملا درست است که یک تریلی نمی تواند ۲۵۰ تن را بار بزند. طبق اطلاعات ویکیپدیا یک تریلی می‌تواند دو تا کنتینر ۳۴ تن رو بکشد. ۴ تنهم وزن خود کنتینر است. پس نتیجه می گیریم که یک تریلی می‌تواند ۶۰ تن بار حمل کنه. یعنی‌ ۲۵۰ تن طلا ۴ تریلی لازم دارد. اما از نظر حجمی در ۱/۴ کانتینر جا می گیرد. شما به آن کامیونی که در فیلم نشان داده اند توجه نکنید، زیرا آن فیلم جنبه خبری دارد. وکیل ماجرا در همان فیلم راجع به کانتینر‌ها می گوید:''Korumali, Zirhli konteynirlar''

یعنی‌ کانتینر‌های محافظت شده و مقاوم!

دقت کنید! میگوید کانتینرها!

نکته مهم دیگه این است که میگوید من فکر می‌کنم اینطور باشد!

یعنی‌ خودش هم ندیده است.

او میگو ید ۲۰ تن طلا و ۷،۵ میلیارد دلار پول بود.

من فکر می‌کنم که ۲۰ تن طلا و ۱۷،۵ میلیارد دلار درست تر باشد. ۱۷،۵ و ۷،۵ به ترکی بسیار شبیه هم تلفظ می‌شود، یطی و انیتی.

ابعاد بسته اسکناس ۱۰۰ دلاری (۱۰۰۰۰ دلار) اینطوراست:

:6.62cm x 15.59cm x 1cm 103,39cm3

پس در هر متر مکعب می‌شود ۹۶ میلیون و ۷۲۰ هزار دلار را جا داد.

یعنی‌ ۱۷،۵ میلیارد دلار در ۱۸۱متر مکعب جا می‌شود. تقریبا حدود ۳ کانتینر ۴۰ فوت.( هر کانتینر۶۷متر مکعب جا داره)چیزی را که وکیل طرف ایرانی‌ از آن ۱۰۰% مطمئن است و سند این ۱۸،۵میلیارد دلارهست و ۶ کد رمز دارد.اگر در فیلم دقت کنید حتی می‌شود کدها را خواند. یکی از کدها این است C5FRT604823X.

او میگوید ۶ تا کد رمز هست و همینطور میگوید که این معنی را میدهد که ۶ تا محموله بود !

خبرنگار میپرسد: کدها را از کجا گرفتی‌ ؟

جواب میدهد که از بانک مرکزی ترکیه گرفته ام.

خلاصه مطلب این که تعداد کامیون‌ها و اینکه دلار‌ها چقدر و طلاها چه مقدار است؟ یک بحث انحرافی است. مهمترین مطلبی که در این فیلم هست اینست که ۶ محموله با ۶ کد رمزداردر بانک مرکزی ترکیه وجود دارد که ارزش آن ۱۸،۵ میلیارد دلاراست.

در زیر جواب حرفهای احمدی‌نژاد را هم سعی‌ می کنم بدهم :

- میدونین ۱۸.۵ میلیارد دلار چه حجمی داری؟

جواب: ۱۸،۵میلیارد دلار می‌شود ۱۹۱ مکعب، ۳ کانتینر یا ۲ تریلی.
-
گفتند ۸،۵ میلیارد دلار طلا، چند تن طلا می‌شه؟ چند تا تریلی می‌شود؟ آیا می‌شه ۲۰ - ۳۰ تا تریلی وارد ترکیه بشه و کسی‌ متوجه نشود !"

جواب: ۲۵۰ تن طلا می‌شود ۸ کنتینر و 7 کنتینر می شود ۴ تریلی! که با ۲۰-۳۰ تا تریلی خیلی‌ فاصله دارد !

- آیا ۱۰ میلیارد دلار، یه بسته دلار چه قدر هست؟ اینها رو کنار هم بذارین ببینین چند تا تریلی می‌شه ؟

جواب- هر بسته دلار ۱۰۴ سانتیمتر مکعب دارد، ۱۰ میلیارد دلار می‌شود حدود ۱۰۴ مترمکعب. یعنی‌ ۱ تریلی که ۲ تا کانتینر داره!

به نظر من خبرنگار باید راجع به ۶ تا محموله که کدهای رمزدار دارد و سندش را هم در فیلم نشان داده اند سئوال می‌‌کرد. دراین صورت احمدی نژاد نمیتوانست سفسطه بازی کند و عدد‌ها را با هم مخلوط کرده و همه را گول بزند! در ضمن اسم واقعی من آیدین است و هدفم روشن شدن واقعیت و دفاع از روشنگری پیک نت.

با تشکر فراوان- آیدین

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

مزدور تير انداز در 13 آبان شناسايي شد. ( سردار حق طلب و پسر تیراندازش )



13 آبان- تهران ابوی در پادگان بود آقا زاده شلیک می کرد

سردار حق طلب

و پسر تیراندازش


۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

درد و دل محمد نوری زاد ( نويسنده اخراجي كيهان ) با رهبر انقلاب

به نام خالق زیبایی ها

سلام به محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

پدرعزیز ، برای اولین بار در تاریخ سی ساله عمر انقلاب ، و در مراسم روز قدس و سیزده آبان امسال ، نه اسراییل از ما ترسید و نه آمریکا ، و البته کشوری که بسیار ترسید ، کشور خود ما بود . با آنهمه تسلیحات رسمی و غیر رسمی که برای مقابله احتمالی مردم معترض به خیابانها آورده بودیم . این هشداری است برای همه ما که خواهان فردایی بهتر و شایسته تر برای این نظامیم .

در این میان ، یک رخداد حتمی ، پای مارا به مخاطراتی گشوده است که برون رفت از آنها ، تنها و تنها به تدبیر مدبرانه شما بستگی دارد . این تنها شمایید که می توانید کشور را از این بن بست ویرانگر بدرآورید و همه را که در نابجای خود قرار گرفته اند ، سرجای خود بنشانید . من راز این تنگناها را از باب دوستی که درگوشه ای از مواضع فرهنگی کشور به کار مشغول است با شما می گویم و امید این دارم که با عنایت به شجاعت شورانگیزتان و دوراندیشی نافذتان ، سرگشتگی مردم را به حلاوت حضوری مجدد و یکپارچه بدل فرمایید .

کلید راز اشاره شده را ، من در جابجایی دوست و دشمن می دانم . و می گویم : از مدتها پیش به این طرف ، دو مولفه دوست و دشمن ، نه در خارج از کشور ، که در همین داخل نظام ، جابجا شده اند . و شما و ما را همین معمای پیچ در پیچ ، به خطای محاسباتی در انداخته است . تلاش من در این نوشته مشفقانه ، چیزی نیست الا واگشایی این سر سربسته .

تعریف دوست را باهم مرور می کنیم : دوست ما کسی ست که معتقد به باورهای دینی محکم باشد . سابقه درست و پاکی در برپایی و تداوم انقلاب داشته باشد . فراتر از بند بند قانون اساسی ، در عالیترین وجه ممکن ، فدایی نظام باشد . متخصص باشد . کاردان و مدیر باشد . و همیشه گوش به زنگ هرماموریتی برای برداشتن سنگی از پیش پای نظام باشد . درستکار باشد . دست کجی نداشته باشد .

برای ما ، دوستی این فرد باهمین مختصات ، و یا حتی با بخشی از آنها ثابت می شود .

اما دشمنان ما در داخل کیانند ؟ آنان که از توفیق و سربلندی و ظهور یک به یک شایستگی های ما رنج می برند . با اجنبی ها سرو سری دارند . یا اگر ندارند ، محصول رفتار و عملکردشان به سود اجانب و دشمنان خارجی ماست . سنگ انداز و تلخ گوی و آب زیرکاهند . از هیچ اقدامی چه آشکارا و چه در خفا برای آسیب زدن به ما و نظام ما دریغ نمی کنند . آرزویشان فروپاشی مقدرات فعلی نظام است و جایگزینی مقدرات دشمن پسند . خیرخواهی شان مزورانه و انتقادشان زهرآلود است .

با احتساب یک چنین رفتارهایی ست که شناسایی دشمنان ما ممکن می شود .

سئوال این که : اگر دوستان و دوستداران ما این بودند ، و دشمنان ما این ، تشخیصشان به یک مطالعه ممکن بود و تکلیف مارا در مراوده با آنان روشن می ساخت . متاسفانه گرفتاری این سالهای ما ، ای عزیز ، درهمین است که به همین مختصات ظاهری بسنده کرده ایم و بحساب خود ، دوست را در جای خود نشانده ایم و دشمن را درجای خود . و با همین شاخصه های بدیهی ، یکی را نواخته ایم و دیگری را رانده ایم .

ولابد با عملی کردن این فرمول متداول ، کارها باید سامان می یافت . چرا که در محاسبات ما ، دست دوست گشاده بود و دست دشمن بسته . دوستان را برمقدرات کشور تفوق بخشوده بودیم و دشمنان را به هزارتوی هول وهراس در انداخته بودیم . پس چه فتنه ای در اختفای جامعه ما به تولید و باز پروری اینهمه آسیب و خطا مشغول بوده است که این همه کاستی و نابخردی و پس رفت ما را احاطه کرده است ؟ از اعتیاد فراگیر تا مصرف بی واهمه ، تا بی کاری آزار دهنده ، تا هدر دادن ثروتها ، تا سرگردانی مدیریتی ، تاظهور نهضتی به اسم ریاکاری ، تا یاس و دلمردگی ؟ غفلت ما به کجا مربوط بوده است ؟ از کدامین روزنه ناغافل ، و از دیرزمان ، برما زخم می باریده است ؟ ما که به صورت ظاهر همه تمهیدات و هوشمندی ها را بکار بسته بودیم و آیین دوست نوازی و دشمن ستیزی را نیک می دانسته ایم ؟ پس چرا ، و از کجا این آسیب های بناگاه بر ما باریده اند و چهره ما و نظام مارا خراشیده اند ؟ خواهم گفت :

پدرگرامی :

یک اشتباه عملیاتی ، و یک خطای معرفتی ، از همان روزهای نخستین به جان ما در افتاد و ما را فریفت و روز به روز بنیان ما سست کرد و بنیان خود استحکام بخشید . اشتباه ما آن بود که به خیال خود منافقین تابلودار را از کشور راندیم و با راندن آنها ، نگرانی مان از نفاق داخلی برطرف شد . اما به این نیندیشیدیم که فروبردن آحاد جامعه به آغوش اسلامی که در ظاهر متوقف است ، ما را به ذات دین خدا راه نمی برد . به ریش و تسبیح فردی نمره دادیم و از کراوات و ادکلن دیگری نمره کاستیم . و با همین قیاس ، جامعه را به اندرون بلوایی از ریاکاری ترغیب کردیم .

اشتباه ممتد ما این بود که به چاپلوسی دوستان ریاکار خود ، بیش از نقد مشفقانه دوستان دیگر خود بها دادیم . و دراین داد و ستد ، دوستان چاپلوس ، فرصت بیشتری برای همنشینی با ما یافتند و دوستان منتقد ، بخاطر همان تلخی ناخواسته سخنشان ، از گردونه رفاقت ما دور افتادند . و حال آنکه خود می دانستیم : جامعه ای که نقد منصفانه را از خود دریغ کند ، حکمت رشد را از خویش دریغ کرده است . و این بود که : آثار انشقاق در میان دوستان ما رخ داد .

و اینگونه شد که : آدمهای زیرک ، رگ خواب ما را کشف کردند و با نفوذ در باورهای ظاهرپسند ما ، به موقعیت هایی دست یافتند که هرگز در اندازه و لیاقتشان نبود . من برای این که از کلی گویی پرهیز کرده باشم ، ناگزیر از بیان مصداق و مثالم . و از آنجا که خود ما در این سی سال عمر انقلاب ُ بسیاری از آبروها را برده ایم و بر بسیاری از چهره های خدوم خود تیغ کشیده ایم ، گمان نمی کنم اسم بردن این چند نفری که عملکردشان در منظر همه ما بوده است ، ارکان استوار الهی را به تزلزل اندازد . کدام چند نفر ؟

امروز افرادی چون آقایان حداد عادل ، سعید مرتضوی ، حسین شریعتمداری ، صادق محصولی ، محمد جواد لاریجانی ، و محمد حسین صفار هرندی ، با عنایت به همان تعریفی که ما از دوست برای خود آراسته ایم ، دوستان مایند و برای خود ارج و قربی دارند و برو بیایی . که اولی ، تمثیلی از وفاق عالمانه حوزه و دانشگاه ، دومی : جوانی و عدل ، سومی : ذکاوت و تیزبینی ، چهارمی : شمیت اقتصادی ، پنجمی : کیاست و سیاست ، و ششمی : نمونه ای از یک فرد نظامی معتقد و فرهنگی است . که با کمی صرف وقت ، می توان خصوصیات مشترک فراوانی نیز براین خصیصه ها افزود . من نخواستم برای اثبات نکته ای که خواهم گفت ، فهرست مطولی از نام این قبیل دوستان را فراهم آورم . که اگر اینگونه بود ، بایستی نام برخی از روحانیان، بخصوص امامان جمعه ای را که در نامه نخست بدانها اشاره کرده ام نیز می آوردم .

اگر صریح و صمیمی ، آنسوی چهره این دوستان را ورق بزنیم ، می بینیم آقای حداد عادل ، تمثیلی از علم متوقف است . دوستی که با همه دارایی های علمی اش ، کمتر به ذات علم مراجعه می کند . تمایل بیشترش به این است که همچنان چهره ای خواستنی باقی بماند . ورود ایشان به مجلس ، این تمایل را با ضرورتی دیگر آمیخت . این که می شود با ابطال صندوقهای رای به مجلس راه یافت و بعدها ، در مقام نماینده مردم ، هرگز نگران ابطال صندوقی ، حتی یک صندوق ، نشد ، و همچنان چهره ای خواستنی باقی ماند . آقای حداد عادل ، از نردبان علم بالا رفته است اما از آنجا نه به ذات علم که به بام تاویل در آمده است . مردم در نگاه وی ، که نماینده همه مردم ایران است ، به بازتعریف موکدی نیازمند است . به زعم ایشان می شود از میان ازدحام مردمان ، انگشت بدرآورد و به یکی درآن میان اشاره کرد که : تو بیا جلو! مابقی بروند سرکار خودشان . و این به خیال ایشان یعنی مردم . توقف علم مگر تعریف دیگری نیز می تواند داشته باشد ؟

آقای سعید مرتضوی ، درعین جوانی ، نشان داد : خوف بزرگان دینی ما از ورود به عرصه قضاوت ، خوف بیجایی بوده است . این جوان ، بخوبی نشان داد که اگر بازی سیاست برای خود قواعدی دارد ، بازی با عدل به قاعده خاصی متمایل نیست . وی با عدلی که به صحنه آورد ، نشان داد که می توان تعریف متفاوتی برای آبرو خلق کرد ، و لباس حق را درآورد و برتن ناحق کرد و بالعکس . ایشان با همین جوانی ، نشان داد که بدل عدالت علوی را می توان بگونه ای که نیازهای ما را اجابت کند به صحنه آورد ، و اصل آن را به همان دوره خود حضرت علی احاله داد . در این خصوص ، بد نیست شمه ای از رویه های عدالت گستری آقای مرتضوی را از آقای ذاکانی ، دوست دیگر ما در مجلس شورای اسلامی بپرسید تا مسیر ضربه های ناغافلی که نظام می خورده است برشما عیان شود . ضربه هایی که هیچ رد پایی از آمریکا و اسراییل درآنها مشاهده نمی شود .

هیچ احدالناسی در دوستی آقای شریعتمداری و علاقه وافرش به نظام و شخص حضرتعالی تردید ندارد . آقای شریعتمداری ، تمثیل دوستی است که با اطمینان می گویم : به اشتباه ، به عرصه مطبوعات راه یافته است . تخصص و علقه محوری او حوزه غلیظ مسائل امنیتی است . ما در جهاد سازندگی همکاری داشتیم که مدعی بود همه بیماری ها را می شود با عسل مداوا کرد . کارش کندو داری و تولید عسل بود . از آیات قرآن و فرازهای نهج البلاغه مستنداتی برآورده بود و هرسخن محفلی را که در آن بود ، به عسل و به فواید ناشناخته عسل بند می کرد . بی معطلی برای زخم پا و درد حاملگی و آپاندیس حاضرین ، عسل تجویز می کرد و عجبا که کمترین تردیدی را در درستی تشخیص خود تحمل نمی کرد و مخالفان خود را به کج فهمی از قرآن و نهج البلاغه اشارت می داد . دوست ما آقای شریعتمداری نیز چنین است . تا به حدی که من بعید می دانم وقتی او به یک شاخه گل نگاه می کند ، آن گل را نروییده از گور یک منافق مزدور ، و یا از غبار یک پیامبرسلف نداند . آقای شریعتمداری به برکت همین روحیه نافذش ، بسیاری از منتقدان صادق نظام و شما را یا از هستی ساقط کرده یا آبرویشان برده یا مردمانی را که می توانسته اند هنوز دوست و دوستدار نظام باشند ، به دشمنی قسم خورده بدل کرده است . وی از رنجاندن مردم ، و به زعم خود : آنانی که دشمنان نظامند ، به لذت ژرفی مبتلا می شود . آنچنان دو دست خود از هم واگشوده وسینه سپر کرده و از شما دفاع می کند که همه بیندیشند تنها مجاهد ناب و خالص ولایت هموست و لاغیر . و حال آنکه به زعم من ، او به تناول همان لذت مورد اشاره مشغول است و اسمش را دفاع از ولایت نام نهاده است .

دوست دیگر نظام ما ، آقای صادق محصولی ، تمثیلی از همان کسانی است که در لباس دوست ، بی آنکه نفاق آشکاری در کارشان باشد ، و بی آنکه آیات قرآن از کلامشان فاصله بگیرد ، و بی آنکه حفظ نظام از واجباتشان حذف شود ، با زیرکی به بدنه رفاقت های مدیریتی راه یافته و اکنون به برکت همان رفاقتی که مردم ما از آن بی نصیب اند ، به ثروت هنگفتی دست یافته اند . بطوری که این کسب ثروت ، بهیچوجه به شم اقتصادی آنان مربوط و مدیون نیست ، بلکه هرچه باد برای ایشان آورده ، از ناحیه همان رفاقت های همجواری است . رفاقتی که فردی ضعیف را در بزنگاهی ضروری از اختفای مورد علاقه اش بدر بیاورد و وزیر کشورش کند و بعد از پایان آن ضرورت ، به همان اختفای مالوفش باز فرستد . امثال آقای محصولی ، در فهرست دوستان نظام ما فراوانند . اینان در هر منصبی که قرار گیرند ، بدلیل همان برکات همجواری ، دست و دندان به ریشه اقتصاد کشور می برند و بنیان اعتماد مردم به نظام را ترمیم می کنند و برای شما و ما و نظام ، آبرو و رشد و توسعه کشور را بنحوی که خود مشتاقند تعریف می کنند .

آقای محمد جواد اردشیر لاریجانی ، نمونه ای از کسانی است که از موضع یک دوستدار خالص نظام ، فقر نظام را در حوزه فهم سیاسی می دانند . و به هر مناسبت ، سخنان درشت می گویند تا درشتی آن سخن ، به تقویت فهم سیاسی نظام انجامد . و حال آنکه اینان با ابراز همان سخنان درشت و بی مغز ، هوش و خرد ترک خورده خود را پوشش می دهند . تمثیل کسانی که به جای سیاستمداری ، سیاست ورزی می کنند . اینان با اعتنا به پشتوانه خانوادگی ، و نه دانش و تخصصی که بایست می داشته اند ، برمنصب های کلیدی کشور می نشینند و در حاشیه های همان مناصب ، و در فربه کردن کارهای مورد تعلق خود ، برای نظام مجاهده می کنند . حفظ نظام برای اینان از آن روی واجب است که اگر ورق برگردد ، جایی برای ابراز آن سخنان درشت اما بی مخاطب خود سراغ ندارند . این دوستان ، استاد هدر دادن فرصت های بی بازگشت کشورند . استاد دشمن تراشی های بین المللی . و استاد تحلیل هایی که در آنها ریزش دوستان بین المللی ، مطلوبتر از کاستن دشمنی های بین المللی است . داستان دوستان و دشمنان داخلی برای اینان جای خود دارد .

آقای صفار هرندی شاید به زعم من ، بلحاظ فردی از همه اینها پاکتر و ناب تر باشد . اما او تمثیلی از کسانی است که باوجود اصلح ، خود را صالح تر می دانند . مسئولیتی را که شایسته اش نیستند فی الفور می پذیرند . و با علم به این که می دانند اداره وزارتخانه ای مثل ارشاد اسلامی به تخصص های ویژه محتاج است ، به امید یاوری خدای متعال و ائمه معصومین و توکل به همه خوبان خدا ، یک یاعلی ای می گویند و وارد کار می شوند . و هرچه که از ماههای مسئولیت شان می گذرد ، آنان را همچنان برخوردار از عنایات آشکار و پنهان الهی می بینید . ضایعات ، به دلیل بلد نبودن کاری که انجامش را پذیرفته اند ، از پس و پیش مسئولیتشان فوران می کند اما اینان به سمت دیگری صورت برمی گردانند که : اسم اینها ضایعه نیست ، بلکه خدمت است و اجانب و دگر اندیشان اسمش را ضایعه نهاده اند . شاید یکی از علت های فرار فرهیختگان و هنرمندان از مجامع مربوط به نظام ، همین قرار گرفتن آدمهای غیرکارشناس برمصدرهایی باشد که شدیدا کارشناس می طلبند. شما را به نشست اخیرتان با دانشگاهیان ارجاع می دهم . مشاهده فرمودید با هر فراز سخن آن جوان دانشجو - که از شخص شما انتقاد داشت – حاضرین چگونه او را تایید می کردند ؟ این یعنی این که : جسم دانشگاهیان را نزد شما آورده بودند اما روحشان در جای دیگر بود . امثال آقای صفار هرندی ، جسم پروران این سالهای پس از پیروزی انقلابند .

پدرگرامی :

این دوستان ، هرروز صبح ، بهنگام خروج از خانه ، روبه آسمان می کنند و با خلوص تمام رضایت خدا را از دل می گذرانند و با زمزمه آیه الکرسی اشکی برچشم جاری می کنند . صورت ظاهرشان آنچنان با معارف و معروفات دینی آراسته است که کمترین تردیدی را در دوستی آنان نمی توان باور کرد . و من معترفم اینان در هر مصداقی از مظاهر دینی خود، صمیمی و صادق اند . خیال ویرانی نظام را نه به خود ، که به هفت پشت خود نیز ربط نمی دهند . اما متاسفانه هرروز که می گذرد ، از پس و پیش رفتار اینان ، که بسیار نیز صادقانه صورت می پذیرد ، فتنه های درشت و ریز سامان می گیرد و به پروپای نظام می پیچد . این دوستان ، نشانه دیگری نیز دارند . و آن این که : مطلقا از تماشای فلاکت مردمان خود ، گزشی در خود احساس نمی کنند . مثلا از دقیق ترین آمار میزان اعتیاد جوانان کشورشان مطلع اند اما دانستن این آمار برای اینان با ندانستنش یکی است . و حال آنکه اینان با دانستن این ارقام خوفناک ، به دلیل دوستی ریشه داری که با نظام دارند ، باید پوست خود می دریده اند

در این سی سالی که از عمرانقلاب می گذرد ، بخشی از نگرانی های ما به این بوده است که : ما از کجا زخم می خوریم ؟ از کجا باران بلا برما می بارد ؟ ما که منافذ ورود دشمن را بسته ایم و عواملش را به وادی هول وهراس و خروج از کشور در انداخته ایم ، همه امکانات مالی و موقعیت های ملی را از آنان دریغ کرده ایم ، پس از کجاست که مرتب ضربه می خوریم ؟ چرا آمار اعیتاد در کشور ما رتبه اول جهانی را دارد؟ چرا بیشترین مصرفها را داریم ؟ و بیشترین ضایعات را ؟ و بیشترین هدر دادن ثروت های ملی متعلق به نسلهای نیامده را ؟ پس دوستان ما چه می کنند ؟ آنان که همه اختیارات کشور با آنان است ؟ دوستانی که ذکر اسما و صفات خدا از زبانشان نمی افتد و بوقت نماز به سمت سجده ای ناب و خالص و شورانگیز شتاب می کنند ؟

اعتقاد من بعنوان فردی از آحاد این مردم ، به این است که : ما و نظام ما و بخصوص حضرت شما ، از ناحیه همین دوستان است که ضربه خورده و می خوریم . دوستانی که با تعلقات مخصوص بخود در اطراف شما و نظام ما مجتمع شده اند . شناسی نتیجه عملکرد اینان بسیار ساده است . بیایید و در یک امتحان پنهانی ، این دوستان را که گزیده ای از دوستان هم طیف اند ، و بعنوان مثال ، همین آقای شریعتمداری را در خلوت به نزد خود فرا بخوانید و از آنها بپرسید در این مدت مسئولیتشان ، چه تعداد ایرانی و غیر ایرانی بی تفاوت و مدعی و معاند را به دوستی با نظام ترغیب کرده اند ؟ و حتی از آنان بخواهید دست یک نفر را بگیرند و نزد شما بیاورند و بگویند : ما این یک نفر را از دور دست ها به جانبداری از نظام آورده ایم . من با اطمینان به شما عرض می کنم که اینان ، هرگز به آن یک نفر دست نخواهند یافت . البته من اینها را هوشمند تر از این می دانم که شما و مارا به یک مجلس سینه زنی مذهبی احاله دهند که : اینانند مشتاقان ما . و بعد ، از آنها بپرسید به موازات این جذبی که حتما هیچ اندر هیچ است ، چه تعداد از دوستان همراه و منتقد و دوستدار نظام را به ضرب تهمت ها و رانش های سخیف غیر اسلامی ، به سمت دشمنان رانده ، و یا به وادی بی تفاوتی در انداخته اند ؟

نامه نخست مرا نمی دانم مطالعه فرمودید یا نه ، اگر چه می دانم عده ای از همین دوستان مورد اشاره در اطراف شمایند و چه بسا خواستشان با خواست شما یکی نباشد و آن نامه را از چشم مبارک شما دور داشته باشند . اما باور کنید من گاه شما را در خیال خود نشانده ام در میانه ازدحامی از این دوستان که نمونه ای از آنان را اسم بردم . و شرمنده ام که بگویم : شما را درآن جمع پرهای وهوی تنها می بینم . جمعی که با هر سخن شما سر به تایید تکان می دهند و در دل ، حوایج خاص خود را مرور می کنند . و گاه به سخن احساسی شما شورشی می آفرینند و اشک می ریزند و هوار می کشند اما خوب که نگاهشان می کنی می بینی درست همان کاری را می کنند که ما در این سی سال انقلاب آموزششان داده ایم و ریاکاری شان را به نرخی گزاف ، قیمت گزاری کرده ایم .

من در اینجای سخن ، و در نقطه مقابل ، دوستانه و مشفقانه ، از دوستان دیگری اسم می برم که برای نظام ، و برای شخص شما ، و برای شخص شما ، وبرای شخص شما ، و برای شخص شما ، آنهم در بحرانی ترین روزهای عمر انقلاب ، یک گشتی در کل کشورمان زدند و میلیونها ایرانی رمیده و پشت کرده به نظام وحتی معاندین داخلی و خارجی را در شورانگیزترین وجه ممکن ، به پای رکاب شما باز آوردند : آقایان میر حسین موسوی ، سید محمد خاتمی ، و مهدی کروبی . صمیمانه می گویم : دوستان واقعی نظام و شما وما ، اینانند !

این سه تن ، دوستان واقعی مایند که برای نظام و شخص شما اقتدار خواسته و می خواهند و به آن نیز عمل کرده اند . در عوض ، همان دوستان دیرین ، بخاطر بخطر افتادن متعلقاتشان ، از اینان دیوی ساخته اند که تنها خود از آن می هراسند . داستان غمبار روز قدس و روز سیزده آبان امسال ، که نظام با همه تجهیزات نظامی خود به مراقبت از مردم خود تجهیز شده بود ، و حوادث جانبی آن ، نتیجه ضربات پنهان کسانی است که مجملی از عملکردشان را به اختصار شرح دادم . تمنای ما این است که : شخصا ، این سه تن دوستان واقعی خود را فرابخوانید و با مشورت با آنان ، براین زخم سرواکرده مرهم گذارید .

والسلام

فرزند شما : محمد نوری زاد

پانزدهم آبانماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

مردم چرا موسوی را انتخاب کردند؟

مردم ایران به امید بازگشت به این نوع سیاست های ملی دهه اول انقلاب 57 به میرحسین موسوی رای دادند و دست رد به سینه احمدی نژاد و سیاست های سرکوبگرانه سیاسی و مذهبی و ملی او زدند.

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

نوابغ در خدمت رهبر!

این یکی از صحنه های ماندگار دیدار روز گذشته رهبر و نخبگان است، که خلاصه سخنرانی رهبر و خبر سخنرانی ناگهانی یک دانشجوی نخبه در این جمع را در همین شماره پیک نت می خوانید.

اما این عکس که خبرگزاری نظامی "فارس" منتشر کرده نوابغ ردیف اول را نشان میدهد. در ردیف اول آن که سر به زیر افکنده کامران دانشجو وزیر کنونی علوم و معاون سیاسی وزارت کشور در انتخابات ریاست جمهوری و از عاملین اجرائی کودتای انتخاباتی است. نفر کنار دستش مهرداد بذرپاش رانت خوار دولت احمدی نژاد است که با تائید فرماندهان سپاه در کابینه جدید احمدی نژاد رئیس سازمان ملی جوانان شده است. کامران دانشجو اخیرا متهم به تقلب در گرفتن مدرک دکترا شده و مهرداد بذر باش نیز رشته مهندسی صنایع در دانشگاه صنعتی شریف را نه 4 ساله، بلکه 5 ساله و با معدل کمتر از 13 گذرانده است.

منبع : پيك نت

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

اگر مقاومت مردم تمام شده چرا با تمرین آنان را سرکوب می کنند؟

این دو عکس، از مجموعه عکس هائی است که روز گذشته دو خبرگزاری مهر و ایسنا، از مانور اقتدار چماقداران و نیروهای انتظامی در اصفهان مخابره و منتشر کرده اند. ظاهرا خواسته اند یک کپی از اصل را به نمایش بگذارند. اصل را بعد از فرمان رهبر در نماز جمعه تهران اجرا کردند و حالا کپی اش را تمرین می کنند!در این نمایش و مانور که در اصفهان اجرا شد، آنها که نقش مردم را بازی می کنند، همکاران و دوستان آنهائی اند که نقش چماقدار و نیروی انتظامی را بازی می کنند. جالب این که همه تکذیب های گذشته را فراموش کرده و لباس شخصی و نیروی انتظامی را در کنار هم در مانور شرکت داده بودند. فقط بجای چماق، چوب به دست چماقداران داده بودند و قلوه سنگ رنگ به رنگ هم توی جیب آن گروه از دوستانشان گذاشته بودند که نقش مردم را بازی می کردند. حتی همین مانور هم نشان داد و ثابت کرد که کودتاچی ها می دانند مقاومت مردم ادامه داد!

شب های شلاق و تجاوز جنسی در کهریزک ( اطلاعات محسن مخملباف)

زندان شورآباد را اختصاص داده بودند به معتادان. دو سال قبل یکی از سوله های آن را اختصاص دادند به اراذل و اوباش. بعد از انتخابات سردار رادان دستور داد از بین دستگیر شدگان عده ای را که زیباتر و به قول رادان سوسول تر بودند به کهریزک ببرند. 145 نفر را بردند در یک سوله 75 متری که پیش از این اراذل اوباش در آن زندانی بودند. پیش از آنکه آن ها را وارد سوله کنند، لخت کرده و بعد در را بسته بودند. 70 زندانی زیر اعدام را که از اراذل و اوباش بودند و ماه ها در سلول های انفرادی دچار فشار جنسی بودند را داخل این سوله انداختند تا به زندانیانی که دستشان از پشت بسته شده تجاوز کنند. "سعید صادقی" عکاس جبهه و جنگ که عکاس آقای خامنه ای هم بوده در بین زندانیان بود. او وقتی آزاد می شود خود را به دفتر رهبری می رساند و در ملاقاتی که در یک روز دوشنبه اتفاق می افتد با جمعی به دیدار آقای خامنه ای می رود و با گریه آنچه را بر او و دیگران رفته است را تعریف می کند. از خود او نقل شده که وقتی خامنه ای شنید، چند بار بر پیشانی خود زد و بعد جلسه را ترک کرد.(وقتی او اکنون این تجاوزات را انکار می کند و کروبی را بدلیل افشای این جنابات زیر فشار می گذارد، معنای آن بر پیشانی زدن ها روشن می شود!)

زندان شورآباد را اختصاص داده بودند به معتادان. دو سال قبل یکی از سوله های آن را اختصاص دادند به اراذل و اوباش. بعد از انتخابات سردار رادان دستور داد از بین دستگیر شدگان عده ای را که زیباتر و به قول رادان سوسول تر بودند به کهریزک ببرند. 145 نفر را بردند در یک سوله 75 متری که پیش از این اراذل اوباش در آن زندانی بودند. پیش از آنکه آن ها را وارد سوله کنند، لخت کرده و بعد در را بسته بودند.

145 زندانی ابتدا از شرم نمی دانستند چه کنند و بعد شروع به مشت کوبیدن به در و دیوار می کنند. درها باز می شود و با شلنگ آب و شلاق وارد می شوند و می افتند به جان آنها. عده ای آب می پاشیدند و عده ای آن ها را با شلاق می زدند و بعد یکی یکی آن ها را بیرون آورده و مجبورشان می کردند به خودشان فحش بدهند و فریاد بزنند که مادرشان، خواهرشان و همسرشان فاحشه اند. در مورد تمام آن ها این اتفاق می افتد و هرکس مقاومت می کرده شلاق می خورده. بعد آن ها را دو به دو روبروی هم قرار می دهند تا این فحش ها را به هم بدهند و بگویند: مادر، همسر، دختر و خواهر تو فاحشه است. با ذکر جزئیات رکیک. بعد دست آن ها را می بندند و به داخل سوله بر می گردانند.

بعد از آن 70 زندانی زیر اعدام را که از اراذل و اوباش بودند و ماه ها در سلول های انفرادی دچار فشار جنسی بودند را داخل این سوله می اندازند تا به زندانیانی که دستشان از پشت بسته شده تجاوز کنند.

در آن سوله، با روزهای گرم تا 40 درجه و شب های سرد که زندانی ها برای دستشویی هم حق بیرون رفتن نداشته اند و همان جا به توالت می رفته اند بوی عفونت بیداد می کرده است.

دست بر قضا "سعید صادقی" عکاس جبهه و جنگ که عکاس آقای خامنه ای هم بوده در بین زندانیان بوده است. فریادهای او که من با بیت رهبری رابطه دارم ناشنیده می ماند. و وقتی در یک بازدید شناخته می شود و از زندان آزاد می شود خود را به دفتر رهبری می رساند و در ملاقاتی که در یک روز دوشنبه اتفاق می افتد با جمعی به دیدار آقای خامنه ای می رود و با گریه آنچه را بر او و دیگران رفته است را تعریف می کند. از خود او نقل شده که وقتی خامنه ای شنید، چند بار بر پیشانی خود زد و بعد جلسه را ترک کرد.

وقتی به رادان و مرتضوی دستور می رسد که آقای خامنه ای دستور تعطیلی کهریزک را داده، آنها غر می زنند و می گویند: حالا که خرشان از پل گذشت، می گویند تعطیلش کن.

حتی 3 روز پس از آنکه خامنه ای دستور تعطیلی کهریزک را داد، آن زندان به همان شکل دایر بود. و وقتی زندانیان رو به مرگ را در بیمارستان بستری کردند از خانواده آن ها خواستند تعهد بدهند تا مبادا در بیرون چیزی بگویند.

غیر از کهریزک، در مراکز مختلف نیروی انتظامی و زندان های خصوصی بسیج هم بویژه به دختران تجاوز شده است.

تعداد دستگیر شدگان 4 هزار نفر قطعی است. اما 3هزار نفر دیگر هم بعد از بازداشت ها طی یکی دو روز اول آزاد شده اند که مشمول آن 4 هزار نفر نمی شود. از این 4 هزار نفر تنها 400 نفر دست وزارت اطلاعات بوده اند.

ابطحی به همسرش گفته: خاتمی راجع به من چه فکری می کند؟ بهش بگوئید من خیانت نکردم.

ابطحی از آمپولی که به او زده اند به همسرش خبر داده و همسر ابطحی این موضوع را لو داده است. بازجو دختر ابطحی را می برد که اگر می خواهی پدرت نجات پیدا کند، بگو مادرت تکذیب کند.

برای ابطحی پرونده جنسی درست کرده اند. برای عطریانفر پرونده ارتباط با مجاهدین خلق. چون خواهرش، همسر قدیری است و هر دو عضو مجاهدین خلق و سلام و علیک برادری با خواهرش کافی است که به یک پرونده امنیتی تبدیل شود.

سعید حجاریان 10 صفحه دفاعیه نوشته و داده به همسرش که 4 صفحه اش در تحلیل اصلاحات است. اما آن ها در دادگاه آن 4 صفحه را نخواندند. یک نسخه از این 4 صفحه نزد همسر حجاریان است.

به محسن امین زاده، بهزاد نبوی، عرب سرخی، میردامادی، رمضان زاده و تاج زاده سه ماه است تک شماره هایی دروغین از کیهان و اعتماد ملی را چاپ کرده و میدهند که در آن ها از زبان رهبران اصلاحات و یا زندانیان به دیگر زندانی ها اتهام زده شده و گناهان را به گردن هم انداخته اند. مثلا یک مطلبی را به نقل از خاتمی چاپ تقلبی کرده و دراختیار این زندانی ها گذاشته اند که در آن گفته است: ما جنایت کردیم و پشیمانیم. در مطلب دیگری تاج زاده علیه بهزاد نبوی حرف زده.

دانشگاه امام صادق که قرار بود دانشمند شیعی درست کند، بازجوی شیعی پرورش داده است. زندان ها پر شده است از این فارغ التحصیلان مسلح به ایدئولوژی اسلامی و علم شکنجه.

در کابل فیلم می ساختیم. یک نیمه شبی سفیر ایران در افغانستان سراسیمه به در خانه ما آمد. با این خبر که آقای خاتمی استعفاء داده است و وزیر امور خارجه وقت افغانستان (عبدالله عبدالله) به او خبر داده که آمریکا در صورت قطعی شدن استعفای خاتمی، قصد حمله به ایران را دارد. او از من می خواست که به دلیل دوستی با آقای خاتمی، صبح زود خودم را به ایران برسانم. از او پرسیدم چرا خودتان خبر نمی دهید؟ گفت آقای خاتمی رفته است و جواب تلکس های دولتی را هم نمی دهد. بعدها آقای خاتمی را خصوصی ملاقات کردم. آقای خاتمی گفت من بارها استعفاء داده ام، اما هروقت جدی شده، آمریکا نقشه حمله کشیده و من از ترس عاقبت کار مجبور شده ام استعفایم را پس بگیرم. آقای خاتمی گفت: ملت ایران و دموکراسی ایران بابت تهدید به حمله های آمریکا هزینه های زیادی را پرداخته است. وقتی ما را تهدید به حمله می کنند، مردم و دموکراسی ضرر می بینند. چون به رژیم مجوز سخت گیری و ارعاب و سرکوب می دهند.